گنجور

 
۱
۲
۳
۸
 

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵

 

می کش و مست عشوه کن، نرگس می پرست را

میکده ی کرشمه کن، گوشه ی چشم مست را

آمده فوج تازه ای ، جمله شهادت آرزو

خیز و شراب و دشنه ده ،غمزه ی تیز مست را

خیز و سماع شوق کن، چند به حکم عافیت

[...]

۵ بیت
عرفی
 

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹

 

منم که یافته ام ذوق صحبت غم را

به صبح عید دهم وعده ی شام ماتم را

ز لاف صبر بسی نادمیم، طعنه مزن

مروت که ملامت بلاست ملزم را

به لذت ابد ار زنم او دلا مژده

[...]

۵ بیت
عرفی
 

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲

 

عشق کو تا در بیابان جنون آرد مرا

تشنه سازد، بر لب دریای خون آرد مرا

در می طامات خوش لایعلقم، مطرب کجاست

تا به هوش از نغمه های ارغنون آرد مرا

در بهشتم کن خدایا تا نمانم شرمسار

[...]

۵ بیت
عرفی
 

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵

 

هر دم زند هوس به چراغ دگر مرا

رسوا کند ز شکوه ی داغ دگر مرا

گو بوی گل بسوز دماغم که داده اند

از بهر بوی دوست دماغ دگر مرا

مشتاق شمع طورم و هر دم هجوم شوق

[...]

۵ بیت
عرفی
 

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲

 

از تو نوشت و داد دل آرمیده را

غم نامه های شسته و صد ره دریده را

شادم که در تپیدن خاصی فکنده ام

هر ذره از وجود دل آرمیده را

الماس ریزه کس نخرد در دیار عشق

[...]

۵ بیت
عرفی
 

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳

 

دادم به چشم او دل اندوه پیشه را

غافل که مست می شکند زود شیشه را

ای مدعی بکوش که محکم گرفته است

عشق همیشه، دامن حسن همیشه را

در بیستون به صورت شیرین نگاه کن

[...]

۵ بیت
عرفی
 

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹

 

نداد نور شراری چراغ هستی ما

گلی نچید ز شاخ، دراز دستی ما

عنایت صمدی رد کفر ما نکند

اگر کمال به دیر و صنم پرستی ما

سر فتادگی تا به عرش می ساید

[...]

۵ بیت
عرفی
 

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰

 

گفت‌وگوی غم یعقوب بود پیشهٔ ما

بوی پیراهن یوسف دهد اندیشهٔ ما

اندر آن بیشه که با شیر دُمم آفت نیست

روبه از بی‌جگری رم کند از بیشهٔ ما

کوهکن صنعت ما داشت ولی فرق بسی است

[...]

۵ بیت
عرفی
 

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴

 

دل چو به غم شاد زیست، مهر و وفا از او طلب

غم چو گو ۰۰۰ رفت، برگ و نوا از او طلب

یا به دعا غیر درد، از در ایزدی مخواه

یا به طلب اگر خوشی، برگ و نوا از او طلب

جون روش عهد ما، کرده فلک واژگون

[...]

۵ بیت
عرفی
 

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰

 

غزلی گفته‌ام آن باعث گفتار کجاست

نوگلی چیده‌ام آن گوشهٔ دستار کجاست

یک سبو می به در صومعه آرم که دگر

می‌فروشان بستانند که بازار کجاست

خرمن آن ده دنیا به جوی گو بفروش

[...]

۵ بیت
عرفی
 

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴

 

امید صلح از آن با شکیب ایوب است

که دشمن آشتی انگیز و دوست محجوب است

همین عطیه به هر حال خوشدلم دارد

که هر چه رفت به عنوان خیر محسوب است

تهی بساطی این عهد بین که بی من و تو

[...]

۵ بیت
عرفی
 

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹

 

تا کوکبه ی رحمت جاوید بلند است

بخت طلب و طالع امید بلند است

آوازه ی رندی به جهان پست نگردد

تا زمزمه ی جام ز جمشید بلند است

ما گلخنی یان بس که ز بد نامی راحت

[...]

۵ بیت
عرفی
 

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸

 

هر گاه که از مهر به کین میل تو بیش است

اول نمک سینه ی ما باش که ریش است

معشوق در آغوش و مرا آیینه در کف

از بس که دلم شیفته ی زشتی خویش است

زندان بود آمیزش آن کز ره عادت

[...]

۵ بیت
عرفی
 

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹

 

شب عشاق ز روز دگران در پیش است

مرگ این طایفه، بسیار، ز جان در پیش است

من همان روز که جولان تو دیدم گفتم

که فراموشی ام ز دست و عنان در پیش است

چه غم از پرده دری های نمیم است مرا

[...]

۵ بیت
عرفی
 

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴

 

دو عالم سوختن نیرنگ عشق است

شهادت ابتدای جنگ عشق است

هر آن گرد بلا کز دهر خیزد

دلیل شوخی شبرنگ عشق است

کجا پژمرده گردد غنچه ی شوق

[...]

۵ بیت
عرفی
 

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹

 

تا خط به گرد آن لب شیرین شمایل است

ابر میان عیسی و خورشید حایل است

از گل چه گونه پای به اندیشه بر کشم

کاندیشه این چه در ره او، پای در گل است

از کفر عشق باز ندارم که روز حشر

[...]

۵ بیت
عرفی
 

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۱

 

هر خنده دریچه ی گشاینده ی غم است

هر انتعاش نایره ی قفل ماتم است

دل زنده ساز قدر مسیح و مرا مسنج

غافل مباش آن نفسی بود و این دم است

حیف است حیف، بس مکن ای کاوش دلم

[...]

۵ بیت
عرفی
 

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۶

 

باز آتش غم دست در آغوش رخس ماست

دشنام و طرب قفل گشای نفس ماست

جمازه ی ما تا به ره کعبه روان است

رقصان همه از ذوق نوای جرس ماست

آن چشمه ی شهدیم که در عین حلاوت

[...]

۵ بیت
عرفی
 

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۷

 

زخم از دهان تیغ ربودن نزاع ماست

تسلیم گشتن و بتپیدن سماع ماست

در پیشگاه دیر و حرم، هر کجا، که هست

دین شکسته و دل پر خون متاع ماست

صد فوج ناز و عشوه به میدان طلب، که ما

[...]

۵ بیت
عرفی
 

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۲

 

کسی که بر اثر مدعای خویشتن است

کشیده تیغ ستم در قفای خویشتن است

کسی که مایه ی امکان و شأن مطلب دید

اگر ملول نشیند به جای خویشتن است

چنان ز فیض قناعت به عیش مشغولم

[...]

۵ بیت
عرفی
 
 
۱
۲
۳
۸
 
تعداد کل نتایج: ۱۴۸