گنجور

قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۱- در مصیبت سیدالثقلین و فخرالکونین حضرت اباعبدالله ا‌لحسین علیه السلام گوید

 

بارد! چه؟ خون! که؟ دیده! چسان؟ روز و شب! چرا؟

از غم! کدام غم؟ غم سلطان اولیا

نامش که بد؟ حسین! ز نژاد که‌؟ از علی

مامش که بود؟ ‌فاطمه‌ جدش که‌؟ ‌مصطفی!

چون شد؟ شهید شد! به کجا؟ ‌دشت ماریه

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۲ - در ستایش شاهزادهٔ رضوان و ساده فریدون میرزا طاب ثراه می‌فرماید

 

ای ترک من ای بهار جان‌افزا

برقع بکش از رخ بهشت ‌آسا

کز باغ بهشت نوبهار اینک

هموار فرو چمید زی دنیا

عید عجمی به فرّ فروردین

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۳ - در ستایش امیرالامراء العظام میرزا نبی‌خان رحمه‌لله فرماید

 

سحرگه ترک فلک تنگ بست خفتان را

ز خیل زنگی خال نمود میدان را

دو چشم من به ره مهر آسمان که ز راه

نمود ماه زمین چهرهٔ درخشان را

بتم درآمد و چون یک چمن بنفشهٔ تر

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۴

 

ای پسر درکار دنیا تا توانی دل مبند

کز پی هر سود او چندین زیان آید تو را

چند گویی شب بهل کز می دماغی تر کنم

صبحدم ترسم خماری ناگهان آید تو را

قاآنی
 

قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۵

 

باش تا از ابلهی دستی بدارد پیش شمع

آنکه گوید می‌نسوزد شمع جز پروانه را

شمع را جز پرتوی کز عشق آن پروانه سوخت

پرتوی دیگر بود کآتش زند بیگانه را

قاآنی
 

قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۶

 

چون به عشق مجاز نیست نیاز

به دوگیتی هواپرستان را

ظلم باشد که سر فرود آید

به دوگیتی خداپرستان را

قاآنی
 

قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۷

 

حکایتیست مرا از که از کسی که بود او

چه کار داری برگو بکن سوال بفرما

ز اسم گویمش آری ز رسم نیز بدیده

که‌ باشد او علی عسکر کنون ز شغلش‌ بسرا

حجابم آ‌ید غربیله خوب نیست بیان کن

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۸

 

حل معمای حکمتش نتواند

آنکه کند حل صدهزار معمّا

فهم شناساییش‌ چگونه کند کس

مشت نشاید زدن به صخرهٔ صمّا

قاآنی
 

قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۹

 

در سخن گفتن چو ماه و آفتاب

رهنمای خلق هر صبح و مسا

مدح او در گوش نادان ناگوار

چون شمیم گل به مغز خنفسا

قاآنی
 

قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۱۰

 

در شب تاریک شمع ما بود پروانه‌سوز

لیک چون شد روز سوزد پا و سر بیگانه را

شمع را هم نور و هم نارست سوزد لاجرم

نار او بیگانه را و نور او پروانه را

قاآنی
 

قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۱۱

 

گر بداند لذت جان باختن در راه عشق

هیچ عاقل زنده نگذارد به عالم خویش را

عشق داند تا چه آسایش بود در ترک جان

ذوق این معنی نباشد عقل دوراندیش را

قاآنی
 

قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۱۲

 

مانند‌گربه‌ای که خورد بچگان خویش

خوردند دایگان بچهٔ شیرخوار را

عاشق به لذت لب نانی فروخته

هفتاد سال لذت بوس وکنار را

قاآنی
 

قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۱۳

 

بسکه سرگرم حجت خویشند

غافلند از خدا اولوالالباب

ای خوشا حال عارفی که ز شوق

همچو دیوانه بر درد جلباب

قاآنی
 

قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۱۴

 

مردکز عیب خویش بیخبرست

هنر دیگران شمارد عیب

جام بیچارگان چرا شکند

آنکه مینای می نهد در جیب

قاآنی
 

قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۱۵

 

استرم را اگر فرستادی

نکنم جز به مردمی یادت

معنی آن فلان تحیاتست

وان فلان روح پاک اجدادت

ورنه‌گویم که آن فلان ذکرست

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۱۶

 

مر آن خدای که پیمانه را نگهدارد

به زی‌ر خاک چو پیمان اهل عشق درست

ز روی صدق دگر به کام شیر روی

به رهروان طریقت قسم که حافظ تو ست

قاآنی
 

قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۱۷

 

ای که از عشق و عقل می‌لافی

هست نیمی دروع و نیمی راست

عقل داری ولی نداری عشق

زان وجودت اسیر خوف و رجاست

عشق را با امید و بیم چکار

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۱۸

 

کلام عاقل و جاهل به گوش یکدیگر

چو نیک بنگری از روی تجربت بادست

همین به باغ ننالند بلبلان از زاغ

که زاغ نیز هم از بلبلان به فریادست

قاآنی
 

قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۱۹

 

چو زنی در دام شهوت شد اسیر

خر به چشمش به ز طاوس‌ نرست

همچنان در چشم شهوت مرد را

دیو با حور بهشتی همبرست

قاآنی
 

قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۲۰

 

عاقل از دیدار معنی غافلست

زانکه هر حجت که گوید آفلست

لااحب الآفلین فرمود حق

این سخن آسان‌نمای و مشکلست

در گذر از خویش و واصل شو به دوست

[...]

قاآنی
 
 
۱
۲
۳
۸