گنجور

 
قاآنی

حکایتیست مرا از که از کسی که بود او

چه کار داری برگو بکن سوال بفرما

ز اسم گویمش آری ز رسم نیز بدیده

که‌ باشد او علی عسکر کنون ز شغلش‌ بسرا

حجابم آ‌ید غربیله خوب نیست بیان کن

برد لحاف برای که هرکه زر دهد او را

 
 
 
اثیر اخسیکتی

زهی جناب تو والا مکان نعمت والا

ز روی همت عالی فلک نشیب و تو بالا

ملوک را همه روزه بدرگه تو تنزه

فتوح را همه ساله به حضرت تو توّلا

بگوش کوس، غریو بیان فتح شنوده

[...]

خواجوی کرمانی

چو رخ نمود بر ایوان این حدیقه ی مینا

ز زیر پرده ی کحلی عروس کلّه خضرا

چنان نمود که خاتون حجله خانه ی مشرق

به زیر مقنعه بنهفت طرّه ی شب یلدا

جهان مفرّح یاقوت کرد از آنک به حکمت

[...]

صائب تبریزی

زهی به ساعد سیمین شکوفه ید بیضا

نظر به نور جمال تو مهر دیده حربا

به جستجوی تو چندان عنان گسسته دویدم

که گشت صفحه مسطر کشیده، دامن صحرا

مکن نصیحت اهل لباس، بخیه به لب زن

[...]

افسر کرمانی

چو گاه شام بدل شد عذار لاله حمرا

در این حدیقه ارزق به چشم نرگس شهلا

گشود دست قضا در زمانه طرّه غلمان

نمود شکل هلال از فلک چو ابروی حورا

دوباره یوسف خور، اوفتاد در چه مغرب

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه