گنجور

فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۶

 

بر ایشان یکی بانگ برزد به خشم

بتابید روی و بخوابید چشم

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۱۵

 

و گر برگشاید زبان را به خشم

پس از شرمش آب اندر آرم به چشم

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۱۵

 

چو دو آبگیرش پر از خون دو چشم

مرا دید غرید و آمد به خشم

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی نوذر » بخش ۴

 

ز خشمش سرشک اندر آمد به چشم

از آن لشکر گشن بد جای خشم

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی نوذر » بخش ۱۲

 

که با کین شاهان نشاید که چشم

نباشد پر از آب و دل پر ز خشم

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کی‌کاووس و رفتن او به مازندران » بخش ۳

 

ز لشکر دو بهره شده تیره چشم

سر نامداران ازو پر ز خشم

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کی‌کاووس و رفتن او به مازندران » بخش ۹

 

بدو گفت اولاد دل را ز خشم

بپرداز و بگشای یکباره چشم

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کی‌کاووس و رفتن او به مازندران » بخش ۱۶

 

چو بر نیزهٔ رستم افگند چشم

نماند ایچ با او دلیری و خشم

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » رزم کاووس با شاه هاماوران » بخش ۲

 

همان به که این درد را نیز چشم

بپوشم و بر دل بخوابیم خشم

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۲۱

 

یکی داستانست پر آب چشم

دل نازک از رستم آید بخشم

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۴

 

وگر سرد گویم بدین شوخ چشم

بجوشد دلش گرم گردد ز خشم

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۴

 

جهانی نهاده به کاووس چشم

زبان پر ز دشنام و دل پر ز خشم

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۷

 

چو کاووس بشنید شد پر ز خشم

برآشفت زان کار و بگشاد چشم

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۹

 

سیاوش چو آن دید آب از دو چشم

ببارید و ز اندیشه آمد به خشم

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۹

 

از اخترشناسان برآورد خشم

دلش گشت پردرد و پرآب چشم

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۹

 

که آن را کسی تا نبیند به چشم

تو گویی ز گوینده گیرند خشم

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۱۴

 

چو یک هفته با سوگ و با آب چشم

به درگاه بنشست پر درد و خشم

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۱۴

 

بمالید خواهم همی روی و چشم

مگر بر دلم کم شود درد و خشم

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۱۸

 

دو تن خفته و گیو با رنج و خشم

به راه سواران نهاده دو چشم

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۱۸

 

دل گیو خندان شد از زور خشم

که چون چشمه بودیش دریا به چشم

فردوسی
 
 
۱
۲
۳
۶