فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵ - گفتار اندر گرفتن سلطان شهر اصفهان را
تو نام ما به کار خیر بفروز
که نیکی مرد را فرّخ کند روز
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۸ - آغاز داستان ویس و رامین
همیشه روزگارَش بود نوروز.
به هر کاری همیشه بود پیروز.
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۲ - دادن شهرو ویس را به ویرو و مراد نیافتن هر دو
تو او را جفت باش و دوده بفروز.
وزین پیوند فرّخ کن مرا روز.
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۳ - آمدن زرد پیش شهرو به رسولى
همیدون کار آن ماه دل افروز
پدید آورد ناخوبی همان روز
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۵ - بغایت رسیدن عشق رامین بر ویس
قضا را دایه پیش آمد یکی روز
چنو گردان در آن باغ دل افروز
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۵ - بغایت رسیدن عشق رامین بر ویس
ز یزدان این همی خواهم شب و روز
که گردد بختم از روی تو فیروز
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۵ - بغایت رسیدن عشق رامین بر ویس
مرا تو دوست بودی ای دل افروز
ولیکن دوستر گشتم از امروز
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۵ - بغایت رسیدن عشق رامین بر ویس
کنم بخت ترا بر ویس پیروز
ستانم داد مهرت زان دل افروز
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۷ - اندر باز آمدن دایه به نزدیک رامین به باغ
مرا دوری دهد از تو بد آمروز
که شاگردان تو باشند بدروز
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۰ - رسیدن ویس و رامین به هم
همیدون چون بود سالی دل افروز
پدید آیدش خوشی هم ز نوروز
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۴ - رفتن رامین به همدان به جهت ویس
به روزش مهر بودی مونس روز
چو روی رام تابان و دل افروز
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۴ - رفتن رامین به همدان به جهت ویس
همی گفتی چه بودی گر یکی روز
ازین راه آمدی باد دل افروز
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۷ - سرزنش کردن موبد ویس را
همی شد رام تا درگاه بهروز
به کام خویش فرخ بخت و پیروز
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۷ - سرزنش کردن موبد ویس را
پس آنگه ویس با رامین و بهروز
به کام خویش بنشستند هر روز
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۹ - نامه نوشتن رامین به مادر و آگاه شدن موبد
چو از ره اندر آمد نامه آن روز
شهنشه نیز باز آمد دگر روز
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۰ - نشستن موبد در بزم با ویس و رامین و سرود گفتن رامین به حال خود
شه شاهان به پیروزی یکی روز
نشسته شاد با ویس دل افروز
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۰ - نشستن موبد در بزم با ویس و رامین و سرود گفتن رامین به حال خود
گل و نرگس به هم دیدی به نوروز
چنان بودند آن هر دو دل افروز
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۴ - آمدن رامین به دز اشکفت دیوان پیش ویس
درش بگشا و پس آتش برافروز
به شب بنمای رامین را یکی روز
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۴ - آمدن رامین به دز اشکفت دیوان پیش ویس
زمستان را بود فرجام نوروز
چنان چون تیره شب را عاقبت روز
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۴ - آمدن رامین به دز اشکفت دیوان پیش ویس
بیا تا بهره برداریم ازین روز
که هرگز باز ناید روز امروز