شیخ بهایی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲
آتش به جانم افکند، شوق لقای دلدار
از دست رفت صبرم، ای ناقه! پای بردار
ای ساربان ! خدا را، پیوسته متصل ساز
ایوار را به شبگیر، شبگیر را به ایوار
در کیش عشقبازان، راحت روا نباشد
[...]
شیخ بهایی » نان و حلوا » بخش ۱۴ - فی ذم أصحاب التدریس مقصد هم مجرد أظهار الفضل و التلبیس
نان و حلوا چیست؟ این تدریس تو
کان بود سرمایهٔ تلبیس تو
بهر اظهار فضیلت، معرکه
ساختی، افتادی اندر مهلکه
تا که عامی چند سازی رام خویش
[...]
شیخ بهایی » نان و حلوا » بخش ۲۳ - فی التشویق الی الا قلاع عن ادناس دارالغرور و التشویق الی الارتماس فی بحر الشراب الطهور
یا ندیمی ضاع عمری وانقضی
قم لاستدراک وقت قدمضی
واغسل الادناس عنی بالمدام
واملا الاقداح منها یا غلام
اعطنی کأسا من الخمر الطهور
[...]
شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت اول » بخش چهارم - قسمت دوم
آفتی نبود بتر از ناشناخت
تو بر یارونیاری عشق باخت
یار را اغیار پنداری همی
شادئی را نام بنهادی غمی
این چنین نخلی که قد یار ماست
[...]
شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت اول » بخش پنجم - قسمت دوم
دولت اگر دولت جمشیدی است
موی سفید آیت نومیدی است
صبح برآمد چه شوی مست خواب؟
کز سر دیوار گذشت آفتاب
رفت جانی به تغافل بسر
[...]
شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت دوم » بخش پنجم
تو چه دانی قدر آب دیدگان
عاشق نانی تو چون نادیدگان
گر تو این انبان ز نان خالی کنی
پر ز گوهرهای اجلالی کنی
تا تو تاریک و ملول و تیره ای
[...]
شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت سوم » بخش پنجم - قسمت اول
هله نومید نباشی که ترا یار براند
گرت امروز براند نه که فردات بخواند
در اگر بر تو ببندد مرو و صبر کن آن جا
که پس از صبر ترا او به سر صدر نشاند
و گر او بر تو ببندد همه درها و گذرها
[...]
شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت اول » بخش اول - قسمت اول
کرد پیری عمر او هشتاد سال
از حکیمی حال ضعف خود سئوال
گفت دندانم زخوردن گشته سست
ناید از وی شغل خاییدن درست
منتی باشد ز تو بر جان من
[...]
شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت اول » بخش چهارم - قسمت دوم
افغان برآمد از هر طرف
کان مه خرامان در رسد
کآو از بلبل خوش بود
چون گل به بستان در رسد
امروز میرم پیش تو
[...]
شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت دوم » بخش پنجم
اگر لذت ترک لذت بدانی
دگر لذت نفس لذت نخوانی
هزاران در از خلق بر خود ببندی
گرت باز باشد در آسمانی
تو این صورت خود چنان می پرستی
[...]
شیخ بهایی » کشکول » دفتر پنجم - قسمت اول » بخش سوم - قسمت اول
زویرانه ای عارفی ژنده پوش
یکی را نباح سگ آمد به گوش
به دل گفت بانگ سگ این جا چراست
درآمد که درویش صالح کجاست
نشان سگ از پیش و از پس ندید
[...]
شیخ بهایی » کشکول » دفتر پنجم - قسمت اول » بخش پنجم - قسمت اول
خواجه ی ما زبصره تا بغداد
گر بود پر ز سوزن و فولاد
پس زکنعان بیاید اسرائیل
همره جبرئیل و میکائیل
خانه ی کعبه را کنند گرو
[...]
شیخ بهایی » کشکول » دفتر پنجم - قسمت دوم » بخش اول - قسمت اول
منبسط بودیم و یک جوهر همه
بی سر و بی پا بدیم آن سر همه
یک گهر بودیم همچون آفتاب
بی گره بودیم و صافی همچو آب
چون به صورت آمد آن نور سره
[...]
شیخ بهایی » کشکول » دفتر پنجم - قسمت دوم » بخش چهارم - قسمت اول
نظامی که استاد این فن وی است
در این بزمگه شمع روشن وی است
ز ویرانه ی گنجه شد گنج سنج
رسانید گنج هنر را به پنج
چو خسرو به آن پنج هم پنجه شد
[...]
شیخ بهایی » کشکول » دفتر پنجم - قسمت دوم » بخش چهارم - قسمت دوم
ای بیخبر از درد دل و داغ نهانی
ما قصه ی خود با تو بگفتیم و تو دانی
دل مینگرد روی تو، جان میرود از دست
داریم از این روی بسی دل نگرانی
ای شمع که ما را به سخن شیفته کردی
[...]