گنجور

 
شیخ بهایی

آتش به جانم افکند، شوق لقای دلدار

از دست رفت صبرم، ای ناقه! پای بردار

ای ساربان ! خدا را، پیوسته متصل ساز

ایوار را به شبگیر، شبگیر را به ایوار

در کیش عشقبازان، راحت روا نباشد

ای دیده! اشک می‌ریز، ای سینه! باش افگار

هر سنگ و خار این راه، سنجاب دان و قاقُم

راه زیارت است این، نه راه گشت بازار

با زائران محرم، شرط است آنکه باشد

غسل زیارت امّا، از اشک چشم خونبار

ما عاشقان مستیم، سر را ز پا ندانیم

این نکته‌ها بگیرید، بر مردمان هشیار

در راه عشق اگر سر، بر جای پا نهادیم

بر ما مگیر نکته، ما را ز دست مگذار

در فال ما نیاید جز عاشقی و مستی

در کار ما بهائی کرد استخاره صد بار

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
مجیرالدین بیلقانی

الامر فی نفاذ والملک فی قرار

والعید قد تجلی من غرة النهار

ای شاه عدل گستر عید آمدست بر در

از یار خواه باده وز باده خواه یاری

یا مالک المعالی یا کاشف المعانی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مجیرالدین بیلقانی
سیدای نسفی

آن شیخ زاده امرد با من نمی شود یار

با علت مشایخ آخر شود گرفتار

رضاقلی خان هدایت

در راه عشق اگر سر بر جای پا نهادیم

بر ما مگیر نکته ما را ز دست مگذار

ما عاشقان مستیم سر را ز پا ندانیم

این نکته‌ها بگیرید بر مردمان هشیار

صامت بروجردی

ابن زیاد چون کرد او را به کوفه سردار

در جنگ شاه مظلوم با کوفیان غدار

در هر قدم رسیدی در گوش آن وفادار

صورت بشارت خلد صیت برائت نار

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه