شیخ بهایی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱
نگشود مرا ز یاریت کار
دست از دلم ای رفیق! بردار
گرد رخ من، ز خاک آن کوست
ناشسته مرا به خاک بسپار
رندیست ره سلامت ای دل!
[...]
شیخ بهایی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴
الهی الهی، به حق پیمبر
الهی الهی، به ساقی کوثر
الهی الهی، به صدق خدیجه
الهی الهی، به زهرای اطهر
الهی الهی، به سبطین احمد
[...]
شیخ بهایی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵
ساقیا! بده جامی، زان شراب روحانی
تا دمی برآسایم زین حجاب جسمانی
بهر امتحان ای دوست، گر طلب کنی جان را
آنچنان برافشانم، کز طلب خجل مانی
بیوفا نگار من، میکند به کار من
[...]
شیخ بهایی » نان و حلوا » بخش ۳ - حکایة فی بعض اللیالی
شب که بودم با هزاران کوه درد
سر به زانوی غمش، بنشسته فرد
جان به لب، از حسرت گفتار او
دل، پر از نومیدی دیدار او
آن قیامت قامت پیمان شکن
[...]
شیخ بهایی » نان و حلوا » بخش ۱۵ - فی ذم المتهمین بجمع أسباب الدنیا، المعرضین عن تحصیل أسباب العقبی
نان و حلوا چیست؟ اسباب جهان
کافت جان کهانست و مهان
آنکه از قربِ خدا دورت کند
وآنکه از راه هُدی کورت کند
آنکه خود را بر سر او باختی
[...]
شیخ بهایی » نان و حلوا » بخش ۱۶ - سال بعض العارفین عن بعض المنعمین عن قدر سعیه فی تحصیل الاسباب الدنیویة و تقصیرة عن اسباب الاخرویة
عارفی از منعمی کرد این سؤال:
کای تو را دل در پی مال و منال
سعی تو، از بهر دنیای دنی
تا چه مقدار است؟ ای مرد غنی!
گفت: بیرون است از حدّ و شمار
[...]
شیخ بهایی » نان و حلوا » بخش ۱۷ - فی ذم من یتفاخر بتقرب الملوک مع أنه یزعم الانخراط فی سلک أهل السلوک
نان و حلوا چیست، دانی ای پسر؟
قرب شاهان است، زین قرب، الحذر
میبرد هوش از سر و از دل قرار
الفرار از قرب شاهان، الفرار
فرّخ آن کو رَخشِ همّت را بتاخت
[...]
شیخ بهایی » نان و حلوا » بخش ۱۸ - حِکایَةُ العابِدِ الَّذي کانَ قوتُهُ العَلَفَ لِیَأْمنَ دینهُ مِنَ التَّلَفِ
نوجوانی از خواص پادشاه
میشدی، با حشمت و تمکین، به راه
دل ز غم خالی و سر پر از هوس
جمله اسباب تنعم پیش و پس
بر یکی عابد، در آن صحرا گذشت
[...]
شیخ بهایی » نان و پنیر » بخش ۹ - فیالفطره
ای لوای اجتهاد افراشته
روزهٔ هر روز، عادت ساخته
اهل وحدت را به شقوت کرده حکم
بستهشان در ربقهٔ صم و بکم
هان، مشو مغرور بر افعال خود
[...]
شیخ بهایی » کشکول » دفتر دوم » بخش دوم - قسمت دوم
عارفی از منعمی کرد این سوال
کای ترا دل در پی مال و منال
سعی تو از بهر دنیای دنی
تا چه مقدار است ای مرد غنی؟
گفت افزون است از عدو شمار
[...]
شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت اول » بخش پنجم - قسمت دوم
دل نهادیم به بیداد، عطای تو کجاست
ما خود از جور ننالیم، وفای تو کجاست
آن که برگشت و جفا کرد و به هیچم بفروخت
به همه عالمش از من نتوانند خرید
تا گبر نشی با تو بتی یار نبو
[...]
شیخ بهایی » کشکول » دفتر پنجم - قسمت دوم » بخش سوم - قسمت دوم
راه دور است ای پسر هشیار باش
خواب با گور افکن و بیدار باش
کار آسان نیست بر درگاه او
خاک می باید شدن در راه او
نیست این وادی چنین سهل ای سلیم
[...]