گنجور

 
شیخ بهایی

ای لوای اجتهاد افراشته

روزهٔ هر روز، عادت ساخته

اهل وحدت را به شقوت کرده حکم

بسته‌شان در ربقهٔ صم و بکم

هان، مشو مغرور بر افعال خود

هان مشو مسرور بر احوال خود

این عبادتهای تو مقبول نیست

تا ندانی عاقبت، کار تو چیست

ای بسا نعلی که وارون بسته شد

شیشهٔ امن نفوس اشکسته شد

گبر چندین ساله‌ای در حین نزع

کرد بر حقیقت اسلام، قطع

عابدی با شد و مد و کش و فش

بهر ترسا بچه‌ای شد، باده‌کش

کار با انجام کار است و سرشت

ختم کاشف، از سرشت خوب و زشت

ای بسا بدطینت و نیکوخصال

ای بسا خوش طینت و ناخوش فعال

طینت بد، آنکه در علم ازل

رفته از وی ختم بر کفر و دغل