گنجور

جامی » بهارستان » روضهٔ سوم (در ذکر پادشاهان) » بخش ۲

 

عدل و انصاف دان نه کفر و نه دین

آنچه در حفظ ملک در کار است

عدل بی دین نظام عالم را

بهتر از ظلم شاه دیندار است

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ سوم (در ذکر پادشاهان) » بخش ۳

 

هر نکته کاید از لب داننده گوهریست

خوش آن که ساخت گنج گهر درج سینه را

دانا دل از جواهر حکمت خزینه ایست

از خویشتن مدار جدا این خزینه را

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ سوم (در ذکر پادشاهان) » بخش ۴

 

ناخردمند که بر قاعده طبع رود

همه آداب وی افتد ز ره صدق و صواب

لیک بخرد که به دستور خرد کار کند

شود از حسن کیاست ادب آموز دواب

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ سوم (در ذکر پادشاهان) » بخش ۵

 

بود ایوان قرب شاه والا

به آن ایوان مرو بسیار بالا

که ترسم چون ازان ایوان درافتی

ز هر افتاده ای محکمتر افتی.

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ سوم (در ذکر پادشاهان) » بخش ۶

 

چو شاه را نبود آگهی ز حال سپاه

کجا سپاه ز قهر وی احتراز کنند

به قصد ظلم هزاران بهانه پیش آرند

به چنگ فسق هزاران ترانه ساز کنند

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ سوم (در ذکر پادشاهان) » بخش ۷

 

پادشه باید که باشد همچو کرگس با خبر

زانچه افتاده ست گرداگرد او مردارها

نی چو مرداری که گردش صف کشیده کرگسان

تیز کرده بهر نفع خود بر او منقارها

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ سوم (در ذکر پادشاهان) » بخش ۸

 

از گناه تو چو آگاه شود شاه کریم

معترف باش به آن وز کرمش عذر بخواه

مکن انکار گنه زانکه گناه دگر است

بلکه بسیاری ازان هم بتر انکار گناه

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ سوم (در ذکر پادشاهان) » بخش ۹

 

سیم بر زر خریده تنگ مگیر

تا بدان نفس او بیارامد

تن به اتلاف مال ازو درده

تا به اتلاف جان نینجامد

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ سوم (در ذکر پادشاهان) » بخش ۱۰

 

چون شود با تو یار جنگ اندیش

جز جدایی مگیر با او پیش

جد مکن در خصومت بسیار

اندکی روی آتشی بگذار

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ سوم (در ذکر پادشاهان) » بخش ۱۰

 

عذرخواهی بکن و عفو طلب شو چو فتد

رخنه در قاعده یاری یاران قدیم

ور نیاید به هم آن رخنه به گفتار زبان

در عمارتگریش کوش به خشت زر و سیم

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ سوم (در ذکر پادشاهان) » بخش ۱۱

 

مرد باید که به لطف سخن و حسن خطاب

طبع ارباب ستم را ز ستم باز آرد

هر لئیمی که ز احسان و کرم رو کرده ست

به فسون سخن او را به کرم باز آرد

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ سوم (در ذکر پادشاهان) » بخش ۱۲

 

حفظ شه باید چنان کز آستان او عبور

در ضمیر بنده و آزاد نتواند گذشت

در حریم حرمت عزش که ستر دولت است

باز نتواند پرید و باد نتواند گذشت

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ سوم (در ذکر پادشاهان) » بخش ۱۳

 

نه طور منصب شاهان بود که بیع و شری

به قصد کسب معاش خود اختیار کنند

چو شاه پیشه کند کار تاجران جهان

تو خود بگو که دگر تاجران چه کار کنند

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ سوم (در ذکر پادشاهان) » بخش ۱۵

 

مرا به دست چپ و راست چون خدا آراست

روا مدار که ماند چپم جدا از راست

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ سوم (در ذکر پادشاهان) » بخش ۱۵

 

فرزند بود چو جان ببخشای

بر جان من ستم رسیده

سر رشته روزیم کف اوست

مپسند که آن شود بریده

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ سوم (در ذکر پادشاهان) » بخش ۱۵

 

ای خوش آن دانا که پیش شاه دم

گاه قهر از نکته خوش می زند

نکته ای چون آب می آرد لطیف

شاه را آبی بر آتش می زند

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ سوم (در ذکر پادشاهان) » بخش ۱۶

 

عفو گناه فضل بود انتقام عدل

زان تا به این ز چرخ برین تا زمین ره است

کی فضل را گذارد و آرد به عدل روی

دانا که از تفاوت این هر دو آگه است

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ سوم (در ذکر پادشاهان) » بخش ۱۷

 

گر سفیهی به حکم نفس و هوا

نه به وفق خرد کند کاری

بر تو نفس و هوا چو غالب نیست

جز به راه خرد مرو باری

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ سوم (در ذکر پادشاهان) » بخش ۱۸

 

روی ظالم مبین که بر رویت

آن ز دوزخ دریست بگشاده

سوی او تا گشاده شد ز خدای

نظر رحمتی نیفتاده

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ سوم (در ذکر پادشاهان) » بخش ۱۹

 

بایدت ملک سکندر چون وی از حسن سیر

دشمنان را دوست گردان دوستان را دوستر

جامی
 
 
۱
۲