گنجور

 
جامی

بامدادی موبد موبدان با قباد همعنان می رفت مرکب وی به دفع فضلات قوایم خود را از دم تا سم بیالود و تشویر تمام به وی راه یافت در آن اثنا قباد وی را از آداب همرکابی ملوک و همعنانی سلاطین سؤال کرد.

گفت: یکی آن است که در شبی که بامداد آن با پادشاه سواری خواهد کرد مرکب خود را چندان علف ندهد که بامداد موجب تشویر راکب گردد قباد استحسان وی کرد و گفت: بدین حسن کیاست و صدق فراست که رسیده ای به آنچه رسیده ای.

ناخردمند که بر قاعده طبع رود

همه آداب وی افتد ز ره صدق و صواب

لیک بخرد که به دستور خرد کار کند

شود از حسن کیاست ادب آموز دواب

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode