عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲
چنین که حال من زار در خرابات است
می مغانه مرا بهتر از مناجات است
مرا چو مینرهاند ز دست خویشتنم
به میکده شدنم بهترین طاعات است
درون کعبه عبادت چه سود؟ چون دل من
[...]
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲
مشو، مشو، ز من خستهدل جدا ای دوست
مکن، مکن، به کف اندُهم رها ای دوست
برس، که بیتو مرا جان به لب رسید، برس
بیا که بر تو فشانم روان، بیا ای دوست
بیا، که بیتو مرا برگ زندگانی نیست
[...]
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸
عشق سیمرغ است، کو را دام نیست
در دو عالم زو نشان و نام نیست
پی به کوی او همانا کس نبرد
کاندر آن صحرا نشان گام نیست
در بهشت وصل جانافزای او
[...]
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸
بر من، ای دل، بند جان نتوان نهاد
شور در دیوانگان نتوان نهاد
های و هویی در فلک نتوان فکند
شر و شوری در جهان نتوان نهاد
چون پریشانی سر زلفت کند
[...]
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰
با پرتو جمالت برهان چه کار دارد؟
با عشق زلف و خالت ایمان چه کار دارد؟
با عشق دلگشایت عاشق کجا برآید؟
با وصل جانفزایت هجران چه کار دارد؟
در بارگاه دردت درمان چه راه یابد؟
[...]
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۴
می روان کن ساقیا، کین دم روان خواهیم کرد
بهر یک جرعه میت این دم روان خواهیم کرد
دردیی در ده، کزین جا دردسر خواهیم برد
ساغری پر کن، که عزم آن جهان خواهیم کرد
کاروان عمر ازین منزل روان شد ناگهی
[...]
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۹
اندرین ره هر که او یکتا شود
گنج معنی در دلش پیدا شود
جز جمال خود نبیند در جهان
اندرین ره هر که او بینا شود
قطره کز دریا برون آید همی
[...]
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۱
گرچه ز جهان جوی نداریم
هم سر به جهان فرو نیاریم
زان جا که حساب همت ماست
عالم همه حبهای شماریم
خود با دو جهان چکار ما را؟
[...]
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۹
ای همه میل دل من سوی تو
قبلهٔ جان چشم تو و ابروی تو
نرگس مستت ربوده عقل من
برده خوابم نرگس جادوی تو
بر سر میدان جانبازی دلم
[...]
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۶
ای دل، بنشین چو سوکواری
کان رفت که آید از تو کاری
وی دیده ببار اشک خونین
بی کار چه ماندهای تو، باری؟
وی جان، بشتاب بر در دوست
[...]
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۰
لقد فاح الربیع و دار ساقی
وهب نسیم روضات العراق
صبا بوی عراق آورد گویی
که خوش گشت از نسیم او عراقی
الا یا حبذا! نفحات ارض
[...]
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۹
ای که از لطف سراسر جانی
جان چه باشد؟ که تو صد چندانی
تو چه چیزی؟ چه بلایی؟ چه کسی؟
فتنهای؟ شنقصهای؟ فتانی؟
حکمت از چیست روان بر همه کس؟
[...]
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۰
پسرا، ره قلندر سزد ار به من نمایی
که دراز و دور دیدم ره زهد و پارسایی
پسرا، می مغانه دهی ار حریف مایی
که نماند بیش ما را سر زهد و پارسایی
قدحی می مغانه به من آر، تا بنوشم
[...]
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۳
دلی دارم، چه دل؟ محنت سرایی
که در وی خوشدلی را نیست جایی
دل مسکین چرا غمگین نباشد؟
که در عالم نیابد دلربایی
تن مهجور چون رنجور نبود؟
[...]
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۲
درین ره گر بترک خود بگویی
یقین گردد تو را کو تو، تو اویی
سر مویی ز تو، تا با تو باقی است
درین ره در نگنجی، گرچه مویی
کم خود گیر، تا جمله تو باشی
[...]
عراقی » عشاقنامه » آغاز کتاب » بخش ۹ - در نصیحت ملوک
گفت استاد عالم عاقل:
از دو حال است آدمی کامل
اولین اکتساب علم خدا
که حیات است نفس ناطقه را
زنده کردن روان خود به علوم
[...]
عراقی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۹ - مثلث
ای رند قلندر کیش، می نوش ز کس مندیش
انگار همه کم بیش، زیرا که دل درویش
مرهم ننهد بر ریش، از غایت حیرانی
در دیر شو و بنشین، با خوش پسری شیرین
شکر ز لبش میچین، تا چند ز کفر و دین؟
[...]