بر من، ای دل، بند جان نتوان نهاد
شور در دیوانگان نتوان نهاد
های و هویی در فلک نتوان فکند
شر و شوری در جهان نتوان نهاد
چون پریشانی سر زلفت کند
سلسله بر پای جان نتوان نهاد
چون خرابی چشم مستت میکند
جرم بر دور زمان نتوان نهاد
عشق تو مهمان و ما را هیچ نه
هیچ پیش میهمان نتوان نهاد
نیم جانی پیش او نتوان کشید
پیش سیمرغ استخوان نتوان نهاد
گرچه گهگه وعدهٔ وصلم دهد
غمزهٔ تو، دل بر آن نتوان نهاد
گویمت: بوسی به جانی، گوییم:
بر لبم لب رایگان نتوان نهاد
بر سر خوان لبت، خود بیجگر
لقمهای خوش در دهان نتوان نهاد
بر دلم بار غمت چندین منه
برکهی کوه گران نتوان نهاد
شب در دل میزدم، مهر تو گفت:
زود پابر آسمان نتوان نهاد
تا تو را در دل هوای جان بود
پای بر آب روان نتوان نهاد
تات وجهی روشن است، این هفتخوان
پیش تو بس، هشت خوان نتوان نهاد
ور عراقی محرم این حرف نیست
راز با او در میان نتوان نهاد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به بیان عمیقترین احساسات و ناتوانیهای خود در عشق میپردازد. او میگوید که هیچ معیاری نمیتواند عمق عشق و وابستگیاش را اندازهگیری کند. شور و هیجانهایی که در دل و جان او وجود دارد، فراتر از آن است که بتوان برای آنها حد و مرزی تعیین کرد. عشق او به محبوبش آنقدر شدید است که در برابر اختلالات و مشکلات ناشی از آن هیچ راهی برای آرامش و ثبات ندارد. شاعر به صراحت اعلام میکند که غم و شوقی که در دلش وجود دارد، آنقدر سنگین است که نمیتواند بار آن را تحمل کند و در نهایت، هیچ چیزی نمیتواند جایگزین عشق او به محبوبش شود.
هوش مصنوعی: ای دل، نمیتوانی وابسته به من باشی، زیرا شور و شوق در دل دیوانگان نمیگنجد.
هوش مصنوعی: هیچ سر و صدایی در آسمان نمیتواند به آرامش و سکون زندگی آسیب برساند و هیچ تلاطمی نمیتواند در جهان ایجاد کند.
هوش مصنوعی: وقتی که پریشانی و درهمریختگی موهای تو بر جانم تاثیر میگذارد، نمیتوان به هیچچیز دیگری فکر کرد.
هوش مصنوعی: وقتی که زیبایی و جذابیت چشمان مست تو به من آسیب میزند، نمیتوانم هیچ گناه یا خطایی را به گردن زمان بیندازم.
هوش مصنوعی: عشق تو مانند مهمانی است که در دل ما جا دارد و ما هیچ چیز دیگری برای عرضه نداریم. در برابر این مهمان بزرگ، دیگر چیزی برای ارائه و عرضه نیست.
هوش مصنوعی: نمیتوان نیمی از زندگی را در حضور او به دست آورد، و نمیتوان استخوان را در برابر سیمرغ گذاشت.
هوش مصنوعی: هرچند که تو با نگاههای فریبندهات وعده ملاقات را به من میدهی، اما من نمیتوانم به آن امید ببندم و دلخوش باشم.
هوش مصنوعی: به تو میگویم که بوسهای که ارزش جان دارد، نمیتوان آن را بیدلیل و رایگان بر لبانم گذاشت.
هوش مصنوعی: در کنار لبهای تو، با دل شکسته نمیتوان لقمهای خوشمزه در دهان گذاشت.
هوش مصنوعی: نگذار که درد و غم تو بار سنگینی بر دلم باشد؛ چون که نمیتوان بار سنگینی چون کوه را بر برکهای کوچک قرار داد.
هوش مصنوعی: در دل شب، وقتی که به عشق تو فکر میکردم، مهر تو به من گفت که زود به آسمان نمیتوان پا گذاشت.
هوش مصنوعی: تا زمانی که عشق و احساس به تو در دل من وجود دارد، نمیتوانم قدم در آب جاری بگذارم.
هوش مصنوعی: چهره تو بسیار درخشان و زیباست، بنابراین همین هفت مرحلهای که پیش روی توست کافی است و نیازی به هشت مرحله دیگر نیست.
هوش مصنوعی: اگر عراقی به این موضوع آگاه باشد، نباید با او راز گفت و نمیتوان این مسائل را با او در میان گذاشت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مهر تو بر دیگران نتوان نهاد
گوهر اندر خاکدان نتوان نهاد
مایهٔ من کیمیای عشق توست
مایه در وجه زیان نتوان نهاد
دست دست توست و جان ماوای تو
[...]
بیرخت جان در میان نتوان نهاد
بییقین پا بر گمان نتوان نهاد
جان بباید داد و بستد بوسهای
بیکنارت در میان نتوان نهاد
نیمجانی دارم از تو یادگار
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.