صفی علیشاه » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۱۷
امروز روز عید غدیر است
بر دست شاه چشم فقیر است
گردون خمیده پیش زمین است
دریا کفیده پیش غدیر است
عالم پر از نشاط و سرور است
[...]
صفی علیشاه » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۲۴
گر تو ای دل تارک دنیا مستعمل شوی
در جهانی کان ندارد کهنگی واصل شوی
بایم استیزه است گر خواهی جهان بر میل خویش
بایم و کوه ارنمائی پنجه مستأصل شوی
بر رموز علم الاسماءء چو آدم پیبری
[...]
صفی علیشاه » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۳۴
صفی یا رب که مخلوقست و نادار
بناداری کم از کل خلایق
تواند کرد عفو هر گناهی
تو دانی کاندرین دعویست صادق
عجب نبود تو بخشی گر گناهش
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۶ - الاحدیه
احدیت بود وصفی که ساقط
در او باشد صفتها با روابط
بود وصفی که او خود عین ذاتست
برون از جمع اسماء و صفات است
نه اسم و رسم را آنجا مقام است
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۱۲ - ارائک التوحید
شنو زارائک التوحید باری
که آن اسمای ذاتیه است آری
چو کون او مظاهر بهر ذاتست
در اول کان تو گو جمع صفاتست
خود آنرا گفته صوفی واحدیت
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۱۸ - الاعیان الثابته
شنو ز اعیان ثابت اصطلاحی
ز صوفی گر که خود ز اهل صلاحی
خود اعیان عالم علم الهی است
که عین ممکنات آنجا کماهی است
بود مظبوط در بحر الحقایق
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۲۶ - الانزعاج
دگر از اصطلاحات انزعاج است
که نزد سالکان حق رواج است
تحرک قلب را سوی خداوند
ز تأثیر سماع و صحبت و پند
دلی کو را بحق رفتار باشد
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۲۷ - انصداع الجمع
اگر داری تو قلب و سمع بشنو
بیان انصداع الجمع بشنو
ظهور کثرت اندر وحدتست آن
پس از جمع اعتبار فرقتست آن
بمعنی فرق بعد از جمع اینست
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۲۸ - الاوتاد
زا و تاد ار بپرسی چار مردند
که هر یک در مقام خویش فردند
جهانرا در مقام حفظ و سکنند
جهات سته را این چار رکنند
محل نظره خلاق کونند
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۳۱ - البارقه
شود ظاهر بسالک در اوایل
یکی نوری و گردد زود آفل
مرا آنرا بارقه خوانند سلاک
که بر دل همچو برق آید ز افلاک
ز افلاکم غرض گردون روحست
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۳۷ - البرزح الجامع
دگر از برزخ جاکع بتفسیر
کنم در واحدیت بر تو تعبیر
خود آن اول تعین در کلامست
در آن برزخ مرایابی ظلامست
بود این برزخ اولی و اعظم
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۴۱ - البوادر
بوادر فجئهئی باشد که بر دل
ز غیب آید بقبض و بسط سائل
اگر باشد بوادر برگشایش
ورودش روشن آید در نمایش
وگر بربستگی باشد ورودش
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۴۵ - بیتالعزه
بیتالعزه آنک اهل دل آمد
اگر پرسند قلب واصل آمد
شود حال فنا او را چو حاصل
بود اندر مقام جمع داخل
فنا باشد مقام عز و اکرام
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۵۰ - التحقیق
ز حق باشد گرت در علم توفیق
یکی بشنو ز من معنای تحقیق
شهود حق بصورتهای اسماست
که اکونش اگر خوانی بود راست
بخلق از حق محقق نیست محجوب
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۵۳ - باب الثاء
بمعنی ثا اشارت بر ثواب است
ثوابی کآن بدارین انتخاب است
دگر ز احسان و لطفی کاول او هم
ز حق شد در ازل بر خلق عالم
باحسان وجزا وجود واکرام
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۵۶ - الجرس
جرس صوتیست مجمل کز جنابش
بضرب و قهر آید در خطابش
چنان کز دور پنداری صدایی
تو را بر گوش آید ز آشنای
برد نامت بتندی لبک از پی
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۶۲ - الجمع
ندانی گرچه باشد جمع مطلق
شهود حق بدون ماسوی الحق
چو شد در جمع سالک بیعلایق
نه بیند با حق آثار خلایق
بجا حق است و خلقی نیست با او
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۶۴ - جنهالافعال
شنو از جنهالافعال واضح
که پاداش است بر اعمال صالح
خود آن مر نفس ار باشد مناسب
که هست او را مطاعم هم مشارب
از آن خوانند او را جنّت نفس
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۶۵ - جنهالوراثه
دگر باشد جنانی از وارثت
منزه از دنائت و ز خباثت
مر آنرا جنهالاخلاق گویند
ز اوصاف طبیعت طاق گویند
خوش آنخلقی که نیک احداث باشد
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۶۸ - الجنائب
جنائب صاحب اعمال خیرند
که دایم در نفوس آنها بسیرند
بحمل زاد تقوی ره نوردند
مقام قلب را واصل نگردند
همی بانشد در سیر الی الله
[...]