گنجور

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۲۱ - در اشتیاق

 

به خدایی که از صنایع او

روی هر بوستان منقش گشت

که مرا در فراق خدمت تو

زندگانی چو مرگ ناخوش گشت

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۲۲ - مدح زین‌الدین عبدالله را گوید و حضور میزبان را خواهد

 

ای بزرگی کز آب و خاک چو تو

دست دوران آسمان نسرشت

تخمی از لطف در زمین کمال

چو تو حراث روزگار نکشت

یاد کردی ز انوری به کرم

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۲۳ - فی‌الحکمة والنصیحة

 

در حدود ری یکی دیوانه بود

سال و مه کردی به سوی دشت گشت

در تموز و دی به سالی یک دو بار

آمدی در قلب شهر از طرف دشت

گفتی ای آنان کتان آماده بود

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۲۴ - در مذمت کسی

 

سراجی ای ز مقیمان حضرت ترمد

رسید نامهٔ تو همچو روضه‌ای ز بهشت

حدیث فخری منحول اندرو کرده

که دست و طبعش جز دوک آن حدیث نرشت

غرض چه یعنی دزدیست بی‌حیا آخر

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۲۵ - در مدح

 

مکرم مفصل سدیدالدین سپهر سروری

ای کفت باغ امل را بهترین اردیبهشت

آنچنان افزون ز روی مرتبت ز ابنای عصر

کافتاب از ماه و چرخ از خاک و کعبه از کنشت

دست قدرت صورت آدم همی کردی نگار

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۲۶

 

نیز مدح و غزل نخواهم گفت

گرچه طبعم به شعر موی شکافت

کانک معشوق بود پیر شدست

وانک ممدوح بود فرمان یافت

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۲۷ - در شکر

 

من به الماس طبع تا بزیم

گوهر مدحت تو خواهم سفت

تو عطا گر دهی و گر ندهی

بالله ار جز ثنات خواهم گفت

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۲۸ - در عذر مستی

 

خسروا گوهر ثنای ترا

جز به الماس عقل نتوان سفت

دی چو خورشید در حجاب غروب

روی از شرم رای تو بنهفت

بیتی از گفته باز می‌گفتم

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۲۹ - مطایبه در عذر مستی

 

گفتی اجل شهاب موئید که آن فلان

رفت و نگفت رفتم و این ناصواب رفت

از بادهٔ نعیم تو شد چون به خانه مست

رفتم چگونه گوید آن کو خراب رفت

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۳۰ - ایضاله

 

ای ز جانم عزیزتر خاکی

گر زمین عطف دامن تو برفت

از تو باز آمدن که یارد خواست

عذر این آمدن که داند گفت

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۳۱ - صفی‌الدین موفق هیزمی به انوری وعده کرد و حکیم غلام خود را به طلب آن فرستاد چون به وعده وفا نکرد این قطعه در هجو او گفت

 

صفی‌الدین موفق را چو بینی

بگویش کانوری خدمت همی گفت

همی گفت ای به وقت کودکی راد

همی گفت ای به گاه خواجگی زفت

اگر از من بپرسد کو چه می‌کرد

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۳۲ - در هجو خواجه صلاح نامی

 

گفتم آن تو نیست خواجه صلاح

گفت چه گفتم آن دو خلقانت

گفت چون نیست گفتم از پی آنک

گر بدو نافذست فرمانت

چون گذاری که بر زند هر روز

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۳۳ - در قناعت و شکایت از روزگار

 

خسروا روزی ز عمرم گر سپهر افزون کند

یا نگیرد بسته مرگم چون مگس را عنکبوت

گر توانم سجده‌گاه شکر سازم ساحتت

چون مسیح مریم از صفر حمل تا پای حوت

پس چه گویی صرف یارم کرد بر درگاه تو

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۳۴

 

ای خواجه، رسیده است بلندیت به جایی

کز اهل سماوات، به گوش تو رسد صوت!

گر عمر تو چون قد تو باشد به درازی

تو زنده بمانی و بمیرد ملک‌الموت

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۳۵ - در مدح قاضی حمیدالدین

 

ای به تو مخصوص اعجاز سخن

چون به وترای وتر در معنی قنوت

سمت درگاهت سعود چرخ را

گشته در دوران کل خیرالسموت

روزگاری در کمال ناقصان

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۳۶ - در مدح صاحب ناصرالدین طاهر

 

صاحبا رای رفیعت که به معیار خرد

هست پیوسته چو میزان فلک حادثه‌سنج

پیش شطرنجی تدبیر چو بر نطع امور

از پی نظم جهان کرد بساط شطرنج

چرخ را اسب و رخی طرح کند در تدبیر

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۳۷

 

هزار مدح شکر طعم وصف تو گفتم

کزو نگشت مرا تازه یک صبوح فتوح

برادرم که دو تن تاک را نهد نیرو

همی گسسته نگردد غبوق او ز صبوح

درست شد که دو تن تاک به ز صد ممدوح

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۳۸ - در شکایت

 

اندرین عصر هرکه شعر برد

به امید صلت بر ممدوح

چار آلت بیایدش ورنه

گردد از رنج غم دلش مجروح

دانش خضر و نعمت قارون

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۳۹ - از کسی یخ خواهد

 

ای خداوندی که هر کز خدمتت گردن کشید

از ره جنبش فلک در گردنش افکند فخ

هم نکو خواهانت را دایم به روی تو نشاط

هم بداندیشانت را دایم به ... من زنخ

ساحت آفاق را اکنون که فراش سپهر

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۴۰ - صاحب ناصرالدین دارو خورده بود او را تهنیت گفته

 

ای ملک پادشه شده ثابت‌قدم به تو

بر امر و نهی تو قدمش را ثبات باد

در ذمت ملوک جهان دین طاعتت

واجب‌تر از ادای صیام و صلات باد

واندر زمین مملکت از حرص خدمتت

[...]

انوری
 
 
۱
۵
۶
۷
۸
۹
۲۵
sunny dark_mode