انوری
»
دیوان اشعار
»
مقطعات
»
شمارهٔ ۱۳۱ - صفیالدین موفق هیزمی به انوری وعده کرد و حکیم غلام خود را به طلب آن فرستاد چون به وعده وفا نکرد این قطعه در هجو او گفت
صفیالدین موفق را چو بینی
بگویش کانوری خدمت همی گفت
همی گفت ای به وقت کودکی راد
همی گفت ای به گاه خواجگی زفت
اگر از من بپرسد کو چه میکرد
بگو در وصف تو دری همی سفت
به وصف حجرهٔ پیروزه در بود
که آمد گنبد پیروزه را جفت
به شب گفت اندرو بودم ز نورش
سواد شب ز چشمم ذره ننهفت
غلو میکرد کز حسنش زمین را
بهاری تا به روز حشر نشکفت
سحاب از آب چشمش صحن میشست
صبا از تاب زلفش فرش میرفت
درین بود انوری کامد غلامش
که هیزم نیست چون آتش برآشفت
مرا گفت از چهار انگشت مردم
که بر چارم فلک طنزش زند سفت
به استدعای خرواری دو هیزم
زمستانی چو خر در گل همی خفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این اشعار به وصف صفی الدین موفق میپردازد و از زیباییها و ویژگیهای او صحبت میکند. او به یاد دوران کودکی و بزرگسالی صفی الدین اشاره میکند و میگوید اگر کسی از او بپرسد چه میکند، باید بگوید در وصف او سخن میگوید. شاعر به تصویرسازیهای خوبی از زیباییهای صفی الدین میپردازد و به نورانی بودن مکان او و تاثیر زیباییاش بر زمین و آسمان اشاره میکند. در نهایت، شاعر با دوستی از صفیالدین صحبت میکند که اشاره به حالتی خاص دارد و به دشواریهای زمستان میپردازد.
هوش مصنوعی: اگر صفیالدین موفق را ببینی، به او بگو که کانوری در حال انجام خدمت است.
هوش مصنوعی: میگفت ای رفیق، در زمان کودکی، تو با صفا و مهربانی بودی و اکنون که به سن بزرگسالی رسیدهای، سنگین و جدی شدهای.
هوش مصنوعی: اگر از من بپرسند که در این روزها چه کار میکنی، بگو که به وصف و تعریف تو مشغول هستم.
هوش مصنوعی: در توصیف حجرهای که رنگی درخشان و زیبا دارد، گفته شده که گنبدی با طراحی مشابه آن به وجود آمده است.
هوش مصنوعی: در شب به او گفتم که من از نورش در تاریکی شب احساس روشنی میکنم و هیچ نقطهای از چشمم پنهان نمانده است.
هوش مصنوعی: او به قدری از زیباییاش میگفت که انگار زمین تا روز قیامت گلها را نمیبیند و در بهار نمیشود.
هوش مصنوعی: ابرها از غم و اندوهش زمین را میشستند و نسیم به خاطر زیبایی و تاب زلفش، بر روی زمین فرشی پهن میکرد.
هوش مصنوعی: غلام انوری به او میگوید که وقتی که آتش بر افروخته شده، هیزم لازم نیست. به عبارتی، او اشاره دارد که در شرایطی که اوضاع سخت و آتشین است، دیگر نیازی به عوامل اضافی نیست و تنها نکته مهم کنار آمدن با آتش و چالشهاست.
هوش مصنوعی: مرا گفتند که مردم بر روی چهار انگشت خود ایستادهاند و به چارم آسمان شوخی میکنند.
هوش مصنوعی: در این بیت شاعر به طور استعاری به حالتی اشاره دارد که شخصی در شرایط سخت و ناراحتکنندهای به سر میبرد. او به گونهای بیتحرک و بیخبر از دنیا در تاریکی و بندگی به سر میبرد، درست مانند خر که در گل گرفتار شده و نمیتواند حرکت کند. این تصویر نشاندهندهی احساس ناتوانی و تسلیم در برابر مشکلات است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خروشان بیدل و بی صبر و بی جفت
دوان در کوهها با دل همی گفت
چو از باریکبینی موی میسفت
به باریکی سخن چون موی میگفت
درآمد باغبان با گل همیگفت
بگو تا خود که بود امشب ترا جفت
به دست از بارگاهش خاک میرفت
سرشک از دیده میبارید و میگفت
موافق باز خواندش در دل آن گفت
ستاره خواست تا مه را کند جفت
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.