صابر همدانی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴
جلوه گر خواهی چو در آئینه روی خویش را
در ضمیر ما ببین روی نکوی خویش را
ظاهر و باطن نکویی را دریغ از ما مدار
گل دریغ از کس ندارد رنگ و بوی خویش را
عقده از زلف تو بگشود و بکار من ببست
[...]
صابر همدانی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷
آنکه چون آئینه نبود محو رخسار تو کیست؟
و آنکه چون طوطی ندارد شوق گفتار تو کیست؟
در دلت اندیشه ی مسکین نوازی ره نیافت
ورنه جز من ناامید از فیض دیدار تو کیست؟
سرو آزادم! چرا در پرده می گوئی سخن؟
[...]
صابر همدانی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸
رخ تو، آینه دار جمال جانان است
که حسن شهرت گل شاهد گلستان است
رخت ببرج ملاحت ز فرط جلوه گری
هزار مرتبه بهتر ز ماه تابان است
دلی که روز ازل جلوه گاه روی تو شد
[...]
صابر همدانی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲
عاشقی کار طفل یکشبه نیست
حسن عشق این بود که ملعبه نیست
نشود قطره تا به یم واصل
آگه از آن مقام و مرتبه نیست
گر کسی را حساب باشد پاک
[...]
صابر همدانی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴
هر که آمد در جهان پست و رفت
رشتهٔ الفت ز ما بگسست و رفت
مرگ صیاد است و، صیدش آدمی است
کو که زین صیاد، سالم جست و رفت؟
عمر ما، همچون نسیم صبحگاه
[...]
صابر همدانی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵
یار رقیب دیده، سزایش ندیدن است
دندان کرم خورده، علاجش کشیدن است
باید که عضو عضو تو کوشند بهر شکر
آن سانکه شکر گوش، نصیحت شنیدن است
پاداش یک دقیقه که غافل شوی ز حق
[...]
صابر همدانی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷
چون همدم اغیار منافق نتوان بود
دور از بر یاران موافق نتوان بود
ز نهار ز دیدار بد اندیش بپرهیز
زیرا که بر این منظره شایق نتوان بود
با سیرت بد، فایده ی صورت خوش چیست؟
[...]
صابر همدانی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴
دلا یکدم برآور ناله ای مانند چنگ آخر
که شاید دامن مقصود را آری به چنگ آخر
کمان آسا براه عشق کجبازی کجا باشد؟
به مقصد میرسد از راست رفتاری خدنگ آخر
به راه عشق از فرمان جانان سر مپیچ ای دل
[...]
صابر همدانی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹
خرم آن روز که بودیم من و او با هم
کرده بودیم به سانِ تن و جان خو با هم
در میان من و او بود اگر فاصلهای
اینقدر بود که بین گره و مو با هم
گر نه از سرو قد دوست نشان میجویند
[...]
صابر همدانی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲
بی سبب نیست که تنگ است دل غافل من
دستبردی زده آن غنچه دهان بر دل من
زلفش از کارم اگر عقده گشائی نکند
من بر آنم که کسی حل نکند مشکل من
حاصلی گر بنظر میرسد از عمر منت
[...]
صابر همدانی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۸
تا ز نور معرفت در دل صفا را ننگری
جلوهٔ آیینهٔ گیتی نما را ننگری
ملک دل جای کدورت نیست، جای دلبر است
گر سرا تاریک شد، صاحب سرا را ننگری
روی جانان در دل روشن تجلی می کند
[...]