گنجور

 
صابر همدانی

یار رقیب دیده، سزایش ندیدن است

دندان کرم خورده، علاجش کشیدن است

باید که عضو عضو تو کوشند بهر شکر

آن سانکه شکر گوش، نصیحت شنیدن است

پاداش یک دقیقه که غافل شوی ز حق

یک عمر پشت دست بدندان گزیدن است

برخیز و باش از گذر عمر بهره مند

وقت سحر که باد صبا در وزیدن است

چیزی که کفر محض بود در طریق عشق

غافل ز یاد خسته دلان آرمیدن است

آزاده مرغ باش، که از بهر ماکیان

تا روی بام خانه مجال پریدن است

از پای‌بست زلف نکویان مجو قرار

گنجشک دام‌دیده، دلش در تپیدن است

گلچین، مهارتی به‌سزا بایدش رفیق

آنجا که نوک خار مرادش خلیدن است

جائیکه عندلیب صفت صبر می توان

(صابر) چو گل چه جای گریبان دریدن است

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode