گنجور

 
صابر همدانی

یار رقیب دیده، سزایش ندیدن است

دندان کرم خورده، علاجش کشیدن است

باید که عضو عضو تو کوشند بهر شکر

آن سانکه شکر گوش، نصیحت شنیدن است

پاداش یک دقیقه که غافل شوی ز حق

یک عمر پشت دست بدندان گزیدن است

برخیز و باش از گذر عمر بهره مند

وقت سحر که باد صبا در وزیدن است

چیزی که کفر محض بود در طریق عشق

غافل ز یاد خسته دلان آرمیدن است

آزاده مرغ باش، که از بهر ماکیان

تا روی بام خانه مجال پریدن است

از پای‌بست زلف نکویان مجو قرار

گنجشک دام‌دیده، دلش در تپیدن است

گلچین، مهارتی به‌سزا بایدش رفیق

آنجا که نوک خار مرادش خلیدن است

جائیکه عندلیب صفت صبر می توان

(صابر) چو گل چه جای گریبان دریدن است

 
 
 
کلیم

آزادگی ز منت احسان رمیدن است

قطع امید دست طلب را بریدن است

بحری است زندگی که نهنگش حوادث است

تن کشتی است و مرگ به ساحل رسیدن است

سیر ریاض عالم جان با حجاب تن

[...]

صائب تبریزی

مرگ سبکروان ، طلب آرمیدن است

چون نبض، زندگانی ما در تپیدن است

در شاهراه عشق ز افتادگی مترس

کز پا فتادن تو به منزل رسیدن است

بر سینه گشاده ما دست رد خلق

[...]

طغرای مشهدی

پیغمبریم و ملت ما غم کشیدن است

معراج ما به عرش کدورت رسیدن است

پیری رسید، چون نشود قامتم دوتا؟

تعظیم میهمان، بر مردم، خمیدن است

واعظ قزوینی

پیری رسید و، قامت از آن در خمیدن است

کز پای، وقت خار علایق کشیدن است

مقراض وار شد چو قد از پیریم دوتا

معلوم شد که از همه وقت بریدن است

نور نگه بدامن مژگان کشید پای

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه