صفایی جندقی » دیوان اشعار » نوحهها » شمارهٔ ۱
تا کی ای کوکب این ستمکاری
آخر آرزمی فلک زین دلازاری
چند در دورانت ای چرخ زنگاری
دودهٔ عزت همی از تو در خواری
هر امیری را رو به جنگ آمد
[...]
صفایی جندقی » دیوان اشعار » نوحهها » شمارهٔ ۷
ای تازه جوان جان جهانم علی اکبر
جانم علی اکبر
ای جان جهان تازه جوانم علی اکبر
جانم علی اکبر
بگذاشتیم درکف اشرار و گذشتی
[...]
صفایی جندقی » دیوان اشعار » نوحهها » شمارهٔ ۱۰
مدر پیراهن طاقت غریبان را
مزن دامن بر آتش ناشکیبان را
برادر جان علی اکبر
از این رفتن بیا بگذر
سفر خواهی اگر خاکم به سر خواهی
[...]
صفایی جندقی » دیوان اشعار » نوحهها » شمارهٔ ۱۳
غم هجر دلگزا برد از سرم هوش
دم وصل جان فزا کردم فراموش
اکبر بیا خواهر مرو جانم به غم مشکر مرو
از این سفر بگذر مرو
دل را پر از خون می کند هجرت ای برادر
[...]
صفایی جندقی » دیوان اشعار » نوحهها » شمارهٔ ۱۷
بار غم بنشسته سنگین بر دلم
ناقه کی خیزد به زیر محملم
آخر ز دلازاری شرمی ای فلک
تا به کی ستمکاری شرمی ای فلک
او شهید و ما اسیر اینک به راه
[...]
صفایی جندقی » دیوان اشعار » نوحهها » شمارهٔ ۱۸
از دور نیلی سپهر
وز گردش ماه و مهر
ناله نزنم چه زنم چه زنم
از دور زمان داد و بیداد
وز جور جهان آه و فریاد
[...]
صفایی جندقی » دیوان اشعار » نوحهها » شمارهٔ ۱۹
یکی ای صبا تو برای خدا
قدم از مدینه رنجه نما
برو از وفا سوی نینوا
به پدر بگوی و برادرم
که غریب کوی ولا پدر
[...]
صفایی جندقی » دیوان اشعار » نوحهها » شمارهٔ ۲۰
دردا که از زین سرنگون افتاد بر خاک اکبرم
خاک دو عالم بر سرم
بر خاک خواری اوفتاد از فرق امروز افسرم
خاک دوعالم برسرم
با زندگانی زین سپس ارمان ندارم یک نفس
[...]
صفایی جندقی » دیوان اشعار » نوحهها » شمارهٔ ۲۳
افراشت علم در صف گردون شه ماتم
در ماه محرم
آورد شبیخون سوی دل ها سپه غم
در ماه محرم
گیتی ز شفق خنجری آورد برون باز
[...]
صفایی جندقی » دیوان اشعار » نوحهها » شمارهٔ ۲۵
قلم از ازل ندانم چه نوشته بر سر من
مگرم برای ماتم همه زاد مادر من
ای فلک ای فلک ای فلک داد
از دست جفای تو فریاد
به مصاف حق و باطل به خلاف حق گذاری
[...]
صفایی جندقی » دیوان اشعار » نوحهها » شمارهٔ ۲۸
ای شه مظلوم حسین وای وای
بی کس و محروم حسین وای وای
در ره تسلیم و رضا جز توکیست
جان به وفا کرده فدا جز تو کیست
بر سر بازار ولا جز تو کیست
[...]
صفایی جندقی » دیوان اشعار » نوحهها » شمارهٔ ۳۸
جنبشت ای آسمان گردد سکون
با چنین دوران شوی یارب نگون
زین پس ار گردی چو ما گردی زبون
زورق خضرات گردد بحر خون
آسمان ای آسمان تا کی ستمکاری
[...]