مجد همگر » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳
تا نگویی که مرا بیتو شکیبایی هست
یا دل غمزده را طاقت تنهایی هست
نی مپندار که از دوری روی تو مرا
راحت زندگی و لذّت برنایی هست
مکن اندیشه که تا دور شدی از چشمم
[...]
مجد همگر » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴
در جهان دلشدهای نیست که غمخوار تو نیست
هیچ دل نیست که او شیفته در کار تو نیست
در همه روی زمین زندهدلی نتوان یافت
که به جان مردهٔ آن نرگس خونخوار تو نیست
تا به خوبی چو مه و مشتری آمد رویت
[...]
مجد همگر » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۰
ای ز بوس تو نقل من بسیار
وزکنار تو کار من چو نگار
در کنارم نشین و بوسه بده
که ز تو قانعم به بوس و کنار
از خط دوستی مشو بیرون
[...]
مجد همگر » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۱
دلبرا بر کش نوا با ناله زارم بساز
چنگ در برگیر و آهنگی که من دارم بساز
از دل و جان سوی تو پیغام درد آورده ام
بی ملامت گوش کن چندانکه بگذارم بساز
یکشب از دیوانه ای بردار تکلیف و قلم
[...]
مجد همگر » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۲
بیا کز جان و دل به در خوری تو
بیا کز زندگانی خوشتری تو
به قد سروی به بر نسرین به رخ گل
مگر باغ و بهاری دیگری تو
اگر نوری چرا از دیده دوری
[...]
مجد همگر » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۵
ای به اصل پاک و گوهر بر شهانت سروری
وی به رفعت آستانت آسمان مشتری
کی نشستی دیو وارون چون نگین بر تخت زر
گر نوشتی نام تو جمشید بر انگشتری
باش تا عهد همایونت نماید ملک را
[...]
مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۷
دور دور خر است و کره خران
گر ترا باور آید ار ناید
گر عزیز نبی شود زنده
جز خرش هیچ در نظر ناید
ور فرود آید از فلک عیسی
[...]
مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۰۶
ای در ندب علو فلک را
قدر تو سه ضربه داده پیشی
در لوح فضای بارگاهت
مه بوده در آرزوی خیشی
از مرتبه طیلسان برجیس
[...]