گنجور

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶

 

از هجر بت یگانه ما

خون می چکد از ترانه ما

بر خاست ز آسیای افلاک

افغان زشکست دانه ما

افتاده زمین خراب و بیخود

[...]

۹ بیت
طبیب اصفهانی
 

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱

 

مسکینی و غریبی از حد گذشت ما را

بر ما اگر ببخشی وقتست وقت یارا

چون ریختی بخواری خون مرا بزاری

برتر بتم گذاری کافیست خون بها را

شه خفته و بدرگاه خلقی ز دادخواهان

[...]

۹ بیت
طبیب اصفهانی
 

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵

 

رفته عمر و نیم جانی مانده است

واپسی از کاروانی مانده است

در چمن در ره نشانی مانده است

خاربست آشیانی مانده است

میرود تا پر گشاید عندلیب

[...]

۹ بیت
طبیب اصفهانی
 

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷

 

رفت حسن تو و عشقت بدل من باقیست

رونق افتاده از آن گلشن و گلخن باقیست

از فراق تو از آن روی ننالم که هنوز

شربت وصل ترا وقت چشیدن باقیست

مردم دیده ام از حسرت رویت بازست

[...]

۹ بیت
طبیب اصفهانی
 

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۳

 

چه خواهد شد اگر سلطان دهد گوشی به فرمانم

که عمری شد که من بر درگهش از داد خواهانم

ملک آسوده در خلوت چه می‌داند چه می‌آید

زاستغنای دربان و تغافل‌های خاصانم

در آن گلشن که هرکس گل به دامن می‌رود آنجا

[...]

۹ بیت
طبیب اصفهانی
 

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۹

 

رحمی، رحمی که از کنارم

رفتی تو و کشت انتظارم

هر چند که تیره روزگارم

صد شکر پسند طبع یارم

هر دم بهوای تیغش از جیب

[...]

۹ بیت
طبیب اصفهانی
 

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۳

 

از نفس گرم من عالمی افروخته

می نگرم هر کرا ز آتش من سوخته

داغ غم تو بدل موسم پیری رسید

صبح دمید و هنوز شمع من افروخته

بهر شهانست گنج خاص خودم آنکه هست

[...]

۹ بیت
طبیب اصفهانی
 

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۴

 

آرد شبیخون چون هجرت ای ماه

گیرد بلندی شبهای کوتاه

مجنون محزون گریان به وادی

لیلای سرخوش خندان به خرگاه

از میوه تو ای نخل سرکش

[...]

۹ بیت
طبیب اصفهانی