ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۸۳ - بقیه حکایت آن جاهل در مجلس درس شیخ کامل
گفت چون شرع شریف استی کنون
پای خود را من کشم ای ذوفنون
هرکه را شرع شریف آمد لقب
پاکشیدن پیش او باشد ادب
کاشکی زین پیشتر گفتی سخن
[...]
ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۱۷۲ - در بیان قبول کردن آدم امانت را
چون بر او عرض امانت شد به جهل
خویش را فرزام هم دانست و اهل
دید مسجود ملایک خویش را
هم معلم اسم پیش از پیش را
هم بر او کردند عرض اختیار
[...]
ملا احمد نراقی » دیوان اشعار » منتخب غزلیات و قطعات » شمارهٔ ۵
دوش می رفت به صد ناز جوانی به رهی
زلف پرتاب به رخ، خنده مستانه به لب
من عصا بر کف و قد خم شده و موی سفید
می دویدم به دو صد لابه و عجزش ز عقب
چون مرا دید چنین گفت صفایی چه تو راست
[...]
ملا احمد نراقی » دیوان اشعار » منتخب غزلیات و قطعات » شمارهٔ ۳۰
ای خدا خواهم برون از هر دو عالم عالمی
تا ز رنج جسم و جان آنجا بیاسایم دمی
این خمار کهنه ی ما را کجا باشد علاج
از سبو تا خم دریغا گر ز می بودی یمی
زخم دل را مرهمی جستم طبیبی دید و گفت
[...]
ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » تدبر در آفرینش و صنع پروردگار
ای همه هستی ز تو پیدا شده
خاک ضعیف از تو توانا شده
زیر نشین علمت کاینات
ما به تو قائم چو تو قائم به ذات
مبدأ هر چشمه که جودیش هست
[...]
ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » عظمت آسمانها
خبر داری که سیاحان افلاک
چرا گردند گرد مرکز خاک
چه می خواهند از این محمل کشیدن
چه می جویند از این منزل بریدن
ازین آمد شدن مقصودشان چیست
[...]
ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » علل ترس از مرگ
چون تو بگذشتی ازین بالا و پست
گلبنی بینی در آن صحرا که هست
زیر هر برگ گلی خوش اختری
بیخ آن بگذشته از تحت الثری
شاخ آن از لامکان سر بر زده
[...]
ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » علل ترس از مرگ
این روا باشد که من در بند سخت
که شما بر سبزه گاهی بر درخت
این کجا باشد وفای دوستان
من به بند اندر شما در بوستان
یاد آرید ای مهان زین مرغ زار
[...]
ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » علل ترس از مرگ
از جمادی مردم و نامی شدم
مردم از نامی ز حیوان سر زدم
مردم از حیوانی و آدم شدم
پس چه ترسم کی ز مردن کم شوم
بار دیگر هم بمیرم از بشر
[...]
ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - غیرت در دین و ناموس
چون زن راه بازار گیرد بزن
و گر نه تو در خانه بنشین چو زن
ز بیگانگان چشم زن دور باد
چو بیرون شد از خانه در گور باد
بپوشانش از چشم بیگانه روی
[...]
ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - معالجه بیماری عجب
گر سر چرخ است پر از طوق اوست
ور دل خاک است پر از شوق اوست
دور جهان است به فرمان او
خنگ فلک غاشیه گردان او
کشمکش هر چه درو زندگیست
[...]
ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » علاج عجب به جمال
گوشت پاره آلت گویای تو
پیه پاره منظر بینای تو
مسمع تو آن دو پاره استخوان
مدرکت دو قطره خون یعنی جنان
کرمکی و از قذر آکنده ای
[...]
ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » علاج عجب به جاه و منصب
چند غرور از دغل خاکدان
چند منی ای دو سه من استخوان
پیشتر از تو دگران بوده اند
کز طلب جاه نیاسوده اند
حاصل آن جاء ببین تا چه بود
[...]
ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - تواضع و فروتنی
ز خاک آفریدت خداوند پاک
پس ای بنده افتادگی کن چو خاک
تواضع سر رفعت افرازدت
تکبر به خاک اندر اندازدت
به عزت هر آنکو فروتر نشست
[...]
ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - مذمت دنیا و بی ارزشی و بی اعتباری آن
الحذر غافلان زین وحشت آباد الحذر
الفرار ای عاقلان زین دیو مردم الفرار
ای عجب دلتان نه بگرفت و نشد جانتان ملول
زین هواهای عفن وین آب های ناگوار
عرصه ای نادلگشا و بقعه ای نا دلپسند
[...]
ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » صفت چهارم - طمع و مفاسد آن
چه خوب است تشریف میرختن
از آن به کهن جامه خویشتن
گر آزاده ای بر زمین خسب و بس
مکن بهر قالی زمین بوس کس
و گر خود پرستی شکم طبله کن
[...]
ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - آثار و لوازم عدالت
شنیدم که فرماندهی دادگر
قبا داشتی هر دو رو آستر
یکی گفتش ای خسرو نیک روز
قبائی ز دیبای چینی بدوز
بگفت این قدر ستر و آسایش است
[...]
ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - آثار و لوازم عدالت
ترا شب به عیش و طرب می رود
چه دانی که بر وی چه شب می رود
بدار، ای خداوند زورق در آب
که بیچارگان را گذشت از سر آب
تو را کوه پیکر هیون می برد
[...]
ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » صفت هشتم - عقوق والدین و مذمت آن
جوانی سر از رأی مادر بتافت
دل دردمندش در آذر بتافت
چو بیچاره شد پیشش آورد مهد
که ای سست مهر فراموش عهد
نه در مهد نیروی و حالت نبود
[...]
ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » چون برآید از بدان نیکی و از نیکان بدی
در کوی و در چهی ای قلتبان
دست بردار از سبال دیگران
ای خنک جانی که عیب خویش دید
هر که عیبی گفت آن بر خود خرید
غافلند این خلق از خود ای پدر
[...]