بدان که از برای مرض عجب، دو معالجه است: یکی اجمالی و دوم تفصیلی.
اما معالجه اجمالی این است که پروردگار خود را بشناسی و بدانی که عظمت و کمال و عزت و جلال، سزاوار غیر او نیست، و معرفت به حال خود هم رسانی و بشناسی که تو به خودی خود از هر ذلیلی ذلیل تر و از هر قلیلی قلیل تری، و بجز ذلت و خواری و مسکنت و خاکساری در خور تو نیست پس تو را با عجب و بزرگی چه کار؟ مگر نه این است که آخر تو خود ممکنی بیش نیستی، و ممکن به خودی خود عدم محض است، و وجود و کمال او و آثار و افعال او همه از واجب الوجود است؟
ما که ایم اندر جهان هیچ هیچ
چون الف او خود چه دارد هیچ هیچ
پس کبریا و بزرگی بر اندازه آن است که وجود همه مستند به اوست و کمالات، جملگی پرتوی از کمالات بی نهایات او، «غاشیه» بندگی بر دوش جمله کاینات نهاده، و طوق ذلت و سرافکندگی را بر گردن همگی انداخته.
گر سر چرخ است پر از طوق اوست
ور دل خاک است پر از شوق اوست
دور جهان است به فرمان او
خنگ فلک غاشیه گردان او
کشمکش هر چه درو زندگیست
پیش خداوندی او بندگیست
با جبروتش که دو عالم کم است
اول ما و آخر ما یکدم است
پس اگر کسی بزرگی کند باید به واسطه پروردگار خود بزرگی کند و اگر به چیزی فخر و مباهات کند به آفریدگار خود افتخار نماید و خود را به خودی خود حقیر و پست شمارد، بلکه خود را عدم محض ببیند و این معنی است که همه ممکنات در آن شریکند و اما خواری و ذلتی که مخصوص بنی نوع این بیچاره مسکین است که به خود عجب می کند از حد متجاوز و قلم از حد تحریر آن عاجز است و چگونه چنین نباشد؟ و حال آنکه ابتدای آن نطفه نجس و پلیدی بود، و آخرش جثه متعفن و گندیده، در این میان، حمال نجاسات متعفنه است، و جوالی است پر از کثافات متعدده، که از بولگاهی به بولگاهی دیگر عبور کرده و از آنجا نیز بیرون آمده، سه مرتبه از ممر بول گذشته و اگر بصیرتی بوده باشد یک آیه قرآن او را از خواب عجب بیدار می کند و پشت او را می شکند.
می فرماید: «قتل الانسان ما أکفره من ای شییء خلقه من نطفه خلقه فقدره ثم السبیل یسره ثم اماته فاقبره» خلاصه معنی آنکه کشته شود انسان، چه چیز او را بر کفر و سرکشی داشت که نمی داند از چه چیز، خدا او را آفرید؟ از قطره آبی او را آفرید و مقدر گردانید او را، و راه بیرون آمدن را از برای او آسان گردانید، پس او را میرانید، آنگاه او را در گور کرد و در این آیه مبارکه اشاره فرمودند که انسان اول در کتم عدم بود و هیچ چیزی نبود، بعد از آن او را از نجس ترین چیزها و پست ترین آنها که نطفه باشد خلق فرمود، بعد از آن، او را می رانید و جثه خبیثه گندیده گردانید و اگر اندکی تأمل نمائی می دانی که چه چیز پست تر و رذل تر است از چیزی که ابتدای او عدم، و ماده خلقتش از همه چیز نجس تر، و آخرش از همه اشیاء متعفن تر، و آن مسکین بیچاره در این میان عاجز و ذلیل، نه از خود اختیاری و نه او را قدرت بر کاری، نه خبر دارد که بر سر او چه می آید و نه مطلع است که فردا روزگار به جهت او چه می زاید، و مرضهای گوناگون مزمنه بر او مسلط، و بیماریهای صعب به جهت او آماده، از هر جا سر برآورد آفتی در کمینش، و به هر طرفی میل کند حادثه ای قرنیش، چهار «خلط» منتاقض در باطن او اجتماع کرده و هر یک به ضد یکدیگر در ویران کردن جزوی از عمارت بدنش در سعی و اجتهاد بیچاره بینوا از خود غافل، و هر لحظه خواهی نخواهی در حجره بدنش حادثه ای رو می دهد و از هر گوشه، دزدی متاعی از اعضاء و جوارحش می برد نه گرسنگی او به اختیارش هست و نه تشنگی، نه صحت او در دست اوست و نه خستگی، نه مرگ او به اراده اوست و نه زندگی، نه نفع خود را مالک است و نه ضرر، و نه خیر خود را اختیار دارد و نه شر، می خواهد که چیزی را بداند نمی تواند، اراده می کند که امری به یاد او بماند فراموش می کند، می خواهد که چیزی را فراموش کند از خاطرش نمی رود و دل او به هر وادی که بخواهد می رود و نمی تواند عنانش را نگاه دارد و فکرش به هر سمتی که میل می کند، می دود و قدرت بر ضبطش ندارد و غذائی کشنده اوست و در خوردن آن بی اختیار است و دوائی باعث حیات اوست و در کام او ناگوار است ساعتی از حوادث روزگار ایمن نمی باشد و لحظه ای از آفات دهر غدار مطمئن نیست اگر در یکقدم، چشم و گوش او را بگیرند دست و پائی نمی تواند زد و اگر در طرفه العینی عقل و هوش او را بربایند چاره ای نمی تواند کرد و اگر کارکنان عالم بالا در یک نفس از او غافل شوند اجزای وجودش از هم می پاشد و اگر نگاهبانان خطه اعلی دست از او بدارند نشانی از او نمی ماند «عبدا مملوکا لایقدر علی شییء» پس خود انصاف بده که از چنین چیزی چه پست تر و ذلیل تر است؟ و کجا می سزد او را که عجب و خودفروشی کند؟ و کی در خور آن است که خود را کسی شمارد؟ و کسی که با وجود تأمل در اینها باز خود را کسی داند عجب بی شرم و بی انصافی است.
بهتر ازین در دلش آزرم باد
یا ز خودش یا ز خدا شرم باد
این وسط احوال انسان بیچاره است و اما آخرش باید بمیرد و رخت از این سرای عاریت بیرون کشد بدنش جیفه گندیده می گردد و شیرازه کتاب وجودش از هم می ریزد و صورت زیبایش متغیر و متبدل می شود و بند بندش از یکدیگر جدا می افتد و استخوان هایش می پوسد کرم به بدن نازکش مسلط می شود و مور و مار بر تن نازنینش احاطه می کند.
پس آن جسمی را که به ناز می پرورد، و از نسیم، آن را محافظت می کرد خوارک کرم می شود و به نیش مار و عقرب مجروح می گردد پس از این حال، خاک می شود، و گاهی لگد کوب کاسه گران می شود و زمانی پایمال خشت زنان.
گه خورش جانورانت کنند
گاه گل کوزه گرانت کنند
گاهی از خاکش خشتی سازند، و گاهی از گلش عمارتی پردازند، لحظه ای کلنگ داران، به ضرب کلنگش از پا درآورند، و ساعتی بیل داران، بر سر بیلش برآورند.
زدم تیشه یک روز بر تل خاک
به گوش آمدم ناله دردناک
که زنهار گر مردی آهسته تر
که چشمست و روی و بنا گوش و سر
براین خاک چندین صبا بگذرد
که هر ذره از او به جائی برد
بلی:
هر ورقی چهره آزاده ایست
هر قدمی چشم ملکزاده ای است
و های و های، چه خوش بودی اگر این خاک را به حال خود گذاشتندی و دیگر با او کار نداشتندی، هیهات، هیهات «یحیی بعد طول البلی لیقاس شدائد البلاء» یعنی بعد از آنکه روزگاری بر آن خاک کهنه بگذرد باز او را زنده می کنند تا بلاهای شدید را به او بنمایند ذرات خاک متفرق را جمع ساخته، او را به هیئت اول باز می آورند و او را از قبر بیرون آورده به عرصات قیامت می کشند، و به صحراهای هولناک محشر درمی آورند آه در آن وقت چه رنجها که می بینند، آسمانی نگاه می کند شکاف خورده، زمینی گداخته، کوههایی پراکنده، و در رفتار ستاره های تیره و تار، خورشیدی در پرده کسوف، ماهی در ظلمت خسوف، آتشی افروخته و مشتعل، و دوزخی بر انواع عذابها مشتمل، بهشتی دلگشا، و کوثری فرح بخشا، ترازوی اعمال را بر پا کرده، و دفترهای افعال گشوده، مستوفیان زیرک به محاسبه ایستاده، ناگاه خود را در دفتر خانه روز حساب، در معرض محاسبه و مواخذه می بیند و ملائکه غلاظ و شداد ایستاده، و نامه های عمل پران شده، نامه عمل او را به دست راست یا چپ او می دهند، هر چه کرده در آنجا ثبت «قطمیری» از قلم نیفتاده.
آه، آه، اگر در آن وقت نافرمانی بر حسناتش غالب گردد و در موقف مواخذه و عذابش درآورند بر سگ و خوک حسرت خواهد برد و خواهد گفت: «یا لیتنی کنت ترابا» یعنی «ای کاش من خاک بودمی و به این روز سیاه نیفتادمی» چه شک که حال دد و دام و بهایم و هواهم، در آن روز از حال بنده گناهکار بسی بهتر، زیرا که آنها عصیان پروردگار قهار را نکرده اند، و در مقام مواخذه و عقاب گرفتار نگشته اند آه آه، چه مواخذه و چه عقابها، که اهل دنیا صورت یکی از اهل عذاب را اگر در این دنیا دیدندی از قباحت منظر و کراهت صورت او فریاد برکشیدندی، و اگر تعفن او را شنیدندی از گند او بمردندی اگر قطره ای از آبی که به آن مسکین می دهند به دریاهای دنیا بیفکنند آب همه آنها متعفن تر از بوی مردار گردد
پس عجب، عجب، چنین کسی را با عجب و بزرگی چکار؟ چقدر از حال خود باید غافل باشد، و امروز و فردای خود را فراموش نموده باشد و اگر از عذاب الهی نجات یافت و از آتش دوزخ خلاص شد باید بداند که این از عفو خداوندگار است، زیرا که کم بنده ای هست که گناهی نکرده و هر گناهکاری مستحق عقوبت است.
پس اگر او را عقاب ننمایند از عفو و بخشش است، و عفو و بخشش، امری است محتمل، آدمی نمی داند که متحقق خواهد شد یا نه پس باید همیشه محزون و ترسان باشد، نه اینکه عجب و بزرگی کند نگاه کن به کسی که نافرمانی از سلطانی کرده باشد که مستحق سیاست باشد و او را گرفته در زندان محبوس کرده باشند و منتظر این باشد که او را به حضور برده سیاست نمایند، و نداند که چون او را به حضور سلطان برند از او عفو خواهد نمود یا نه؟ آیا چنین کسی در آن حالت هیچ غرور و پندار و عجب به خود راه می دهد؟ و هیچ بنده ای گناهکاری نیست اگر چه یک گناه کرده باشد مگر اینکه مستحق سیاست پروردگار شده و در زندان دنیا محبوس است تا او را به موقف حساب برند، و نمی داند که کار او به کجا خواهد انجامید دیگر چه جای عجب و بزرگی؟ و تأمل در اینها که مذکور شد معالجه اجمالی عجب است.
و اما معالجه تفصیلی آن، این است که تفحص کند از آنچه سبب عجب او شده و چاره آن را کند، به نوعی که مذکور می شود.
و تفصیل آن این است که اسباب عجب در اغلب، علم است و معرفت و عبادت و طاعت، و غیر اینها از کمالات نفسانیه مانند ورع و تقوی و شجاعت و سخاوت و امثال اینها، و نسب و حسب و جمال و مال و قوت و تسلط و جاه و اقتدار، و بسیاری اعوان و انصار، و زیرکی و ذکاء و فهم و صفا.
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: متن در مورد بیماری عجب و دو روش درمان آن صحبت میکند. روش اجمالی درمان، شناخت خدای بزرگ است و این که انسان باید خود را در مرتبهای پایینتر از خداوند ببیند و بداند که با عجب و خودبزرگبینی تناسبی ندارد. انسان باید به ذلت و کمتری خود آگاه باشد و درک کند که هر کمالی از خداوند ناشی میشود.
متن به توصیف وضعیت انسان اشاره میکند که از نطفهای نجس و پست آغاز میشود و در پایان به زمین میافتد و دچار پوسیدگی و نابودی میشود. این ناپایداری و ذلت انسان باید او را از عجب و بزرگمنشی دور کند.
روش تفصیلی درمان عجب شامل این است که فرد به دقت بررسی کند که چه عواملی او را به سمت عجب سوق میدهد، مانند دانش، عبادت، کمالات نفسانی و غیره. این شناخت و توجه به واقعیات باید منجر به دوری از عجب و خودبزرگبینی شود. در نهایت، انسان باید با ترس از عذاب الهی و یادآوری بندگی خود در مقابل خداوند، از خودبزرگبینی و غرور دوری کند.
هوش مصنوعی: بدان که برای این بیماری که به آن عجب گفته میشود، دو نوع درمان وجود دارد: یکی درمان کلی و دیگری درمان جزئی.
هوش مصنوعی: در این متن به این موضوع اشاره شده است که برای رسیدن به معالجهای عمیق، باید خدا را بشناسیم و به عظمت و کمال او واقف باشیم. همچنین باید به وضعیت خودمان آگاهی پیدا کنیم و درک کنیم که از نظر ذلت و فقر، در پایینترین درجات قرار داریم. در نتیجه، نباید دچار غرور و تکبر شویم، زیرا در نهایت ما موجوداتی ممکن هستیم و وجود و کمال ما وابسته به وجود خداوند است.
هوش مصنوعی: ما که در این دنیا هیچ هستیم، مثل حرف الف که هیچ ارزش و مفهومی ندارد.
هوش مصنوعی: عظمت و بزرگی خداوند به اندازهای است که وجود همه چیز به او وابسته است و تمام صفات کمال، جلوهای از کمالات بینهایت اوست. بندگی به عنوان یک بار بر دوش تمامی مخلوقات قرار دارد و احساس خفت و سرافکندگی بر گردن همه آنها افتاده است.
هوش مصنوعی: اگر چه آسمان پر از دایرههای زیبا و جذاب است، اما دل زمین نیز از عشق و شوق به او لبریز است.
هوش مصنوعی: جهان زیر فرمان اوست و آسمان به دور او میچرخد.
هوش مصنوعی: هر چه در زندگی با آن درگیر هستیم، در نهایت همه چیز در پیشگاه خداوند به بندگی و اطاعت از او ختم میشود.
هوش مصنوعی: با قدرت و عظمت او، که هیچ چیزی در جهان قابل مقایسه با آن نیست، آغاز و پایان ما در یک لحظه خلاصه میشود.
هوش مصنوعی: اگر کسی بخواهد به مقام و بزرگی برسد، باید به لطف خداوند این بزرگی را به دست آورد. اگر به چیزی افتخار میکند، باید به آفریدگار خود افتخار نماید و خود را در مقابل او کوچک و عیناً حقیر ببیند؛ باید احساس کند که وجود او در حقیقت هیچ است. این احساس مشترک بین همه موجودات است. اما نوعی حقارت مخصوص به انسانها وجود دارد که وقتی به خود میبالند، از حد خود فراتر میروند و این موضوع قابل بیان نیست. چراکه آغاز زندگی انسان از نطفهای آلوده است و در پایان به جسمی متعفن ختم میشود. در این میان، انسان به عنوان حامل ناخالصیها قرار دارد و همچون کیسهای پر از کثافات است که از مکانی به مکان دیگر میرود. اگر انسانی بیداری و بینش واقعی داشته باشد، یک آیه قرآن میتواند او را از غرور بیدار کند و واقعیت وجودش را به او نمایان کند.
هوش مصنوعی: نویسنده در این متن به تحقیر و ذلت انسان پرداخته و میگوید که انسان از چیزی به نام نطفه، که از پستترین مواد تشکیل شده، خلق شده و پیش از آن هیچ بوده است. او با اشاره به ضعف و ناتوانی انسان، به عدم اختیار و تصمیمگیری او در زندگی اشاره میکند. انسان هیچ کنترلی بر گرسنگی و تشنگی، سلامتی و بیماری، مرگ و زندگی خودش ندارد و در هر لحظه ممکن است با حوادث و مشکلات مواجه شود. او به شدت به عوامل خارجی وابسته است و در واقع، قدرتی در اختیار ندارد. در پایان، نویسنده از خواننده میخواهد انصاف دهد که آیا انسان میتواند به خود ببالد یا خود را بزرگ بداند در حالیکه اینچنین ذلیل و ناتوان است.
هوش مصنوعی: بهتر است که در دل او شرم و حیایی باشد، یا از خود او ناشی شود یا از خدا.
هوش مصنوعی: انسان در این دنیا از نظر احوال بسیار دچار رنج و دردی است. در نهایت، او باید به زندگیاش پایان دهد و از این دنیای فانی خارج شود. بدنش به یک موجود زشت و گندیده تبدیل میشود و ساختار وجودش از هم میپاشد. زیبایی ظاهری او دستخوش تغییرات میشود و اعضای بدنش از هم جدا میشوند. استخوانهایش فاسد میشود و کرمها بر بدن لطیفش تسلط مییابند، در حالی که حشرات و آفات بر او چیرگی پیدا میکنند.
هوش مصنوعی: این جسمی که به زیبایی مورد توجه قرار میگرفت و از نسیمها حفاظت میشد، در نهایت به غذای کرم تبدیل میشود و از نیش مار و عقرب آسیب میبیند. پس از این وضعیت، به خاک تبدیل میشود و گاهی تحت پاهای سنگین قرار میگیرد و در زمانهایی دیگر زیر پاهای کسانی که خشت میزنند، له میشود.
هوش مصنوعی: گاه لحظاتی میرسد که جانداران تو را به سوی خورشید میکشند و گاه گلها و زیباییها تو را به سمت خود جلب میکنند.
هوش مصنوعی: گاهی از خاکش آجر میسازند و گاهی از گلش بنایی میسازند. یک لحظه کارگران با کلنگ به زمین میزنند تا آنها را از جا تکان بدهند و در ساعتی دیگر، کارگران با بیل بر روی آن کار میکنند و بالا میآورند.
هوش مصنوعی: روزی به تپهای خاک ضربهای زدم و از آن، صدایی دلخراش به گوشم رسید.
هوش مصنوعی: مواظب باش که اگر مردی، باید آرامتر عمل کنی؛ زیرا که ممکن است دیگران نگاه کنند و از تو بخواهند که در رفتار و حرکاتت احتیاط کنی.
هوش مصنوعی: بسیاری از نسیمها بر این خاک میوزند و هر ذره از آن به جایی خواهد رفت.
هوش مصنوعی: هر صفحهای نشاندهنده زیبایی و آزادگی است و هر قدمی که برداشته میشود، همانند نگاهی است از یک فرد با مقام و شرافت.
هوش مصنوعی: اگر این خاک را به حال خودش رها میکردند و دیگر با آن کاری نداشتند، بسیار خوب بود، اما تا زمانی که مدتی بر آن بگذرد، دوباره زنده میشود تا بلاهای شدید و سختی را تجربه کند. ذرات خاک را جمع میکنند و آن را به حالت اولیهاش برمیگردانند و از قبر خارج میسازند و به میدان قیامت میبرند. در آن زمان، رنجهای زیادی را خواهد دید. آسمان شکافته است و زمین گداخته، کوهها پراکندهاند و ستارههای تاریکی در حال حرکتاند. خورشید در حال کسوف و ماه در سایه خسوف قرار دارد. آتش زبانه میکشد و دوزخ پر از انواع عذابهاست و بهشتی دلکش و نهر کوثر در آنجا برای شادیهای بیانتها وجود دارد. ترازوی اعمال بر پا شده و دفاتر افعال گشوده میشود. حسابداران ماهر آماده محاسبهاند و ناگاه خود را در دفتر روز حساب میبیند و در معرض محاسبه قرار خواهد گرفت. فرشتگان سختگیر ایستادهاند و نامههای اعمال پخش میشود و نامه عمل او یا به دست راستش داده میشود یا به دست چپش. هر آنچه که انجام داده در آنجا ثبت شده و هیچ چیزی فراموش نشده است.
هوش مصنوعی: اگر در روز قیامت نافرمانیها بر حسنات فرد غلبه کند و او در معرض مؤاخذه و عذاب قرار گیرد، دچار حسرت فراوانی خواهد شد. در آن حال، او به وضعیت موجود دد و دام و حیوانات حسرت میبرد و آرزو میکند که ای کاش به جای انسان، فقط خاک بود و چنین روزی را تجربه نمیکرد. بدون شک وضعیت آن موجودات در آن روز از وضعیت او بهتر خواهد بود؛ چرا که آنها هرگز به پروردگار خود نافرمانی نکرده و در عذاب و مؤاخذه قرار نمیگیرند. عذابها و مؤاخذههای آن روز بسیار هولناک خواهد بود. اگر اهل دنیا، چهره یکی از عذابشدگان را در این دنیا میدیدند و از زشتی و تنفر آن چهره باخبر میشدند، به شدت وحشتزده میشدند. حتی اگر بویی از او به مشامشان میرسید، از شدت بوی تعفن از آن میمردند. اگر قطرهای از آبی که به آن بیچاره میدهند، به دریاها بیفتد، همه آبها از بوی بد آن متعفنتر خواهند شد.
هوش مصنوعی: این شخص چگونه میتواند با متکبر بودن خود کنار بیاید؟ او چقدر باید از وضعیت خود بیخبر باشد و سرنوشت آیندهاش را نادیده بگیرد. اگر از عذاب الهی نجات یافته و از آتش دوزخ رها شده است، باید بداند که این مسئله تنها به برکت عفو و بخشش خداوندی است، زیرا به ندرت کسی وجود دارد که گناهی نکرده باشد و هر گناهکاری سزاوار مجازات است.
هوش مصنوعی: اگر فردی مورد بخشش قرار نگیرد، نشاندهنده این است که او به عفو و بخشش امیدوار است، اما این موضوع قابل پیشبینی نیست و هیچکس نمیتواند بداند که بخشیده خواهد شد یا نه. بنابراین، انسان باید همیشه در حالت غم و نگرانی باشد، نه اینکه دچار غرور شود. به عنوان مثال، شخصی که از سلطانی نافرمانی کرده و در زندان است، در انتظار است که آیا توسط سلطان بخشیده خواهد شد یا خیر. در این شرایط، آیا چنین فردی به خود مغرور میشود؟ هیچکس نیست که گناهی نکرده باشد، حتی اگر یک گناه کوچک هم داشته باشد، مگر اینکه در برابر حکمت پروردگار قرار گیرد و در زندان دنیا محبوس باشد تا در نهایت حسابرسی شود، بدون اینکه بداند سرنوشتش چه خواهد شد. بنابراین، چه جای غرور و افتخار وجود دارد؟ تأمل در این موضوعات، راهی برای کاهش غرور است.
هوش مصنوعی: برای درمان دقیق این مسئله، باید بررسی کرد که چه چیزی باعث احساس خودپسندی او شده است و سپس به روشی مناسب برای رفع آن اقدام کرد، که در ادامه توضیح داده خواهد شد.
هوش مصنوعی: عوامل منجر به عجب یا خودپسندی در اکثر موارد، دانش و آگاهی، عبادت و اطاعت از خداوند هستند. همچنین ویژگیهای دیگری چون ورع، تقوی، شجاعت، سخاوت و امثال آنها میتوانند در این زمینه تأثیرگذار باشند. علاوه بر اینها، عوامل دیگری مانند نسب و خویشاوندی، زیبایی، ثروت، قدرت، تسلط، مقام و اقتدار، و نیز داشتن تعداد زیادی یار و یاور، هوش و ذکاء، فهم و روشنفکری نیز تأثیر زیادی در ایجاد عجب دارند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.