اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۱
با شکوه همزبان نشود گفتگوی ما
پیچیده همچو گریه نفس در گلوی ما
ما آبروی خویش به عالم نمی دهیم
بیهوده گریه ریخت به خاک آبروی ما
ای دل غمین مباش که در وادی طلب
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۲
جذبه شوق تو خضر ره آگاهی ما
می گدازد نفس برق ز همراهی ما
خضر در قافله گمشدگان بسیار است
دست آگاهی ما دامن گمراهی ما
ساغر زهر به کام (و) لب خندان داریم
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۳
پری گشته آیینه دار هوا
توان دیدن از روی کار هوا
چرا مست و مجنون نباشد کسی
هوای بهار و بهار هوا
برازنده سینه چاک ابر
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۴
صبح است مست باده دوشینه هوا
چاک است از تبسم گل سینه هوا
پر می زند چو باز شکاری قدح ز موج
بال تذرو دیده در آیینه هوا
کبک پیاله دل به شکفتن نمی دهد
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۵
گردون ز بسکه برد غمت در دیارها
از روز من گرفت سبق روزگارها
عمر ابد به خاک درت جان سپرد و گفت
مشت غبار رهگذر انتظارها
کردم زیاد روی تو روشن چراغ فال
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۶
از مهر تو سینه ها اثرها
وز داغ تو دیده ها نظرها
پرواز فنا چه بی نشان است
در سینه نهفته بال و پرها
کم قدری اوج اعتبار است
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۷
شمشیر تو قبله گاه سرها
پروانه ناوکت جگرها
پرواز وفاست گلفشان تر
بر باد دهیم بال و پرها
چون برق که بر شفق بتابد
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۸
ای نام تو قبله زبانها
چشم دلها چراغ جانها
آیینه راز توست عالم
پیداست ز نامها نشانها
ویران شده نسیم شوقت
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۹
تا چند خبر پرسی از بیسروسامانها
دیوانه کجا باشد در کوه و بیابانها
شوریدهتر ای قمری آشفتهتر ای مجنون
او سرو گلستانها من خار بیابانها
آشفته شوم بیتو آسوده شوی بیمن
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۰
زنجیری طرهات ختنها
سودایی جلوهات چمنها
فریاد که دم نمیتوان زد
بییاد تو هیچ ما و منها
دارم ز تو لعل پاره داغ
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۱
قبله عالم میخانه خم ابروها
گردش نرگس مستانه رم آهوها
سیر گلشن کن اگر تشنه دیدار خودی
آب از چشمه آیینه رود در جوها
عالم آواره شوقند چه خورشید و چه ماه
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۲
ای گلشن از بهار خیال تو سینهها
برگ گل از طراوت نامت سفینهها
هرجا غمت رواج دهد گوهر شکست
بر سنگ خاره رشک برند آبگینهها
گر از نسیم راز تو عالم چمن شود
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۳
خوش بهاری است قدحنوشیها
بوی گل نشئه بیهوشیها
گریه کی فرصت حیرت میداد
میشمردم به تو خاموشیها
لب گشودم سخن از یادم رفت
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۴
دل آیینه خانه زنبور
دیده سوی دلم نهانیها
شیشهام از نگاه میشکند
کردهام یاد سختجانیها
بلبلم نغمهسنج حیرانی
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۵
میرسد مست شکوه کاهیها
گله مشتاق عذرخواهیها
از لبش بوسهای طمع دارم
در گدایی است پادشاهیها
سینه صافی بهشت راحت ماست
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۶
بس که میترسم از جداییها
میگریزم از آشناییها
نالهخیز است متصل چون نی
بند بند من از جداییها
دل منت گزیده میداند
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۷
دوزخ اقلیم خودنماییها
جان مرحله برهنهپاییها
بسیار ز جانب وفاکیشان
شرمنده شدم ز آشناییها
خوابی است تمام عمر در عالم
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۸
سرو شوخ من بیا تنها بیا غافل بیا
مستم و بسیار مشتاقم به جان و دل بیا
پایمالت گر شود گل داغ می سوزم ز رشک
چون به بزم دیده می آیی ز راه دل بیا
خاطرم نازکتر است از شیشه می دانی تو هم
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۹
عارضت گلدسته باغ نظر دارم بیا
انتظارت بیشتر از بیشتر دارم بیا
بی تماشای رخت گلدسته بند حسرتم
جان به لب خون در جگر گل در نظر دارم بیا
صبح محشر را نمکسود جراحت می کنم
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۰
سیرگاه قدح کشان مهتاب
شوخی پیر دلجوان مهتاب
ابرو باران و روح لاله وگل
صبح نوروز می کشان مهتاب
سایه برگها چراغانها
[...]