ایرانشان » کوشنامه » بخش ۱۴ - پیام فرستاده به مانوش
سه ماهش زمان داد، دستور زود
نوندی برافگند برسان دود
که شاه جهان گشت خشنو به باز
تو از ساختن هرچه باید بساز
از آن پس که خواهش نمودم بسی
[...]
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۳۳ - پرسش اسکندر درباره ی کوش
بدو گفت کای مایه ی سنگ و هوش
تو هیچ آگهی داری از کار کوش؟
که من چون همی آمدم با سپاه
به ره بر یکی سنگ دیدم سیاه
بر او پیکری زشت کرده بپای
[...]
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۵۱ - آگاه شدن آتبین از آمدن لشکر
وز آن سوی رود از پس کارزار
فرستاده بود آتبین ده سوار
نشانده همه بر درخت بلند
که ناگه ز دشمن نیاید گزند
یکایک چو دیدند ناگه سپاه
[...]
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۱۰۶ - کوش پیل دندان، نوشانِ به مرد را به وزارت برمی گزیند
به چین اندرون کوش سر برفراخت
همه کارها را به آیین بساخت
یکی نیکدل بود با نام و کام
که نوشانِ به مرد بودیش نام
ز به مرد دستور کوش مهین
[...]
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۱۹۲ - فریدون در پی ضحاکیان
فریدون فرّخ در این سالیان
کمربند نگشاده بود از میان
همی جُست ضحاکیان را درشت
از ایشان همی هر که را یافت کشت
یکایک بکند از بن و بیخشان
[...]
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۲۲۸ - بازگشت جاسوس کوش از ایران
سواری که از چین فرستاده بود
به ایران و پندش بسی داده بود
بیامد، بیاورد یکسر نشان
ز شاه و دلیران و گردنکشان
چنین گفت کان شهریار بلند
[...]
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۲۵۱ - بازگشت قارن بنزد فریدون
وز آن پس به سه ساله قارن رسید
بیامد فریدون کی را بدید
زمین بوس کرد و ستایش نمود
فریدون بر او آفرین بر فزود
فراوانش بستود و دادش امید
[...]
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۲۷۲ - گشادن کوه طارق
به دریا گذر کرد بار دگر
بگردید کشور همه سربسر
کسی کاو ز فرمانش گردن کشید
زمانه به خون برش دامن کشید
همان کوه طارق که نگشاد کس
[...]
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۲۸۲ - نامه ی کوش بنزد فریدون و پاسخ آن
فرستاد نامه بدان آگهی
بنزدیک آن بارگاه مهی
که از نوبیان مرز کردیم پاک
برآوردم از شهرشان تیره خاک
به فرّ شهنشاه والاگهر
[...]
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۳۰۶ - بخش کردن فریدون زمین را بین سلم و تور و ایرج
چو بگذشت صد سال و هشتاد و یک
دگر باره سورش نمود از فلک
فریدون فرّخ سه فرزند داشت
که از مهر هر سه به دل بند داشت
بر ایشان زمین را به سه بخش کرد
[...]
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۳۳۱ - سپاه خواستن تور از سلم و کوش
به تو آگهی آمد از هر دوان
خراسان یله کرد و آمد دوان
به جیحون گذر کرد و بیراه و راه
سوی ماورالنّهر شد با سپاه
سپه خواست از کوش و سلم سترگ
[...]
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۳۳۳ - کمر بستن منوچهر به کین ایرج
چنین تا برآمد بر این چند سال
منوچهر گردن بیاگند و یال
بسان یکی سرو شد ماه بار
بدو شادمانه دل شهریار
کمربست بر کین ایرج به درد
[...]
ایرانشان » بهمننامه » داستان اندر لشکر آراستن شاه بهمن به رزم فرامرز به کین اسفندیار » بخش ۳۰ - آگاهی یافتن زال از کشته شدن فرامرز
به زال ستمدیده رفت آگهی
که گشت از فرامرز گیتی تهی
پر آواز بگستتش از لب نفس
همی زد سر خویشتن بر قفس
همی گفت کای بیوفا روزگار
[...]