ایرانشان » کوشنامه » بخش ۳۵ - آغاز سرگذشت کوش پیل دندان
سرِ داستان آفرینِ خدای
که او کرد گردونِ بپای
جهان کرد روشن به خورشید و ماه
برآور روز از شبان سیاه
به شش روز از این سان جهان آفرید
[...]
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۴۸ - فتح کردن کوش پیل دندان بر لشکر چینیان
بماندند از آن نامور سه هزار
سواری که بود از در کارزار
تنی چند خسته نمرده تمام
به لشکر رسیدند هنگام شام
ز لشکرگهِ چینیان غلغلی
[...]
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۴۹ - سوگ نیواسب در چین
وز آن روی لشکر چو آمد به چین
یکایک نهادند سر بر زمین
که شاها ز دوزخ یکی دیو رست
بیامد همه سروران را بکشت
هر آن کس که از ما مر او را بدید
[...]
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۶۸ - دیدار کوش با پدر
ز ره چون یکی میل ببرید بیش
سپاه پدرش اندر آمد به پیش
پیاده شدش پیش، به مرد زود
مر او را فروان ستایش نمود
زمین را ببوسید پیشش سپاه
[...]
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۸۱ - آمدن سپاه از چین و تدبیر آتبین
ستاره چو گشت از هوا ناپدید
سپیده ز سیماب لشکر کشید
خروش آمد از دیده ی کوهسار
که شاها، سپه را تباه است کار
که از چین سپاهی پیاده رسید
[...]
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۹۲ - پرورش اسب در سرزمین طیهور
بدانست طیهور کآن شیر دل
شد از کار نخچیر توران خجل
بدو گفت کای شاه باهوش و سنگ
نگر تا نداری دل خویش تنگ
که امروز بگذشت از تو شکار
[...]
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۱۲۹ - بد گمان شدن و گریختن بهک و کشته شدنش
بهک بدگمان شد ز کردار کوش
به کار اندرون تیزتر کرد هوش
زن و بچّه و هرچه بودش بکار
سراسر فرستاد سوی حصار
سپه برگرفت و به کیماک شد
[...]
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۱۷۳ - گریختن کنعان از کوش و رفتن پیش ضحاک
بپژمرد کنعان که آن را بدید
که از تاب او ماهچهره کشید
بلرزید بر جای چون بید شد
ز کوش بداندیش نومید شد
شب تیره گون با سواری هزار
[...]
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۱۷۹ - اندر پیروزی یافتن کوش بر جزیره ی بسیلا
به بر چون برافگند گردون گره
به بر درکشیدند گردان زره
سوی دسته ی تیغ بردند دست
سر هر ده از تن بریدند پست
بسی خار و خاشاک برتوختند
[...]
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۲۲۹ - کوش دعوی خدایی می کند
از آن ایمنی، راه کشّی گرفت
می و رامش ورای خوشّی گرفت
همی گفت چون من که دیده ست شاه
به فرّ و به تخت و به گنج و سپاه
که ضحاک با آن بزرگی و گنج
[...]
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۲۴۵ - پیام قارن به چینیان و زنهار دادن به آنان
دگر روز قارن فرستاده ای
جوانی سخنگوی و آزاده ای
بدیشان فرستاد و شد سوی در
که و مه ز باره برآورد سر
سخنگوی گفت: ای گرانمایگان
[...]
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۲۹۷ - کوش بار دیگر دعوی خدایی می کند
بدانگه که فرمود بر او به چین
بفرمود تا موبدان زمین
به هر خانه ای در بُتی ساختند
نگارش به آیین بپرداختند
به آیین و دیدار کوش سترگ
[...]
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۳۱۱ - رفتن سلم و قارن به کارزار کوش
چو اردیبهشت آمد و روز جوش
کشیدند لشکر سوی رزم کوش
جهاندیده گوید که خورشید و ماه
ندیده ست تا هست چندان سپاه
هزاران هزار و چهارصد هزار
[...]
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۳۲۶ - در رای زدن تور و سلم در آشتی با کوش
چنین گفت گوینده ی باستان
که از راستان آمد این داستان
که چون تور و سلم آن بدی ساختند
که گیتی از اریج بپرداختند
به بیهوده شد کُشته ی دست تور
[...]