سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۶ - داستان رستم پور زال در هفت ده سالگی و جنگ کردن او با ببر بیان قسمت اول
نفس چون به هامون در آرد کنون
شود از تفش آب دریا چو خون
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۹ - ملاقات کردن فرامرز و بانوگشسب
بدو گفت بانو که ای دیو دون
به چنگال و بازوی گردی زبون
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۹ - ملاقات کردن فرامرز و بانوگشسب
به نوک سنان چشمت آرم برون
بریزم هم اکنون در این دشت خون
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۰ - جنگ کردن رستم با فرامرز و بانو گشسب (و) آزمودن رستم، ایشان را پنهان داشتن خود را در جنگ
سرم گر بگردد به خاک و به خون
از آن به که گردم ز دشمن زبون
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۲ - زخم زدن بانو گشسب بر رستم
نه مردیست فرزند کردن زبون
به فرزند شاید شدن رهنمون
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۶ - عاشق شدن شیده پسر افراسیاب بر بانو گشسب در میدان شکار
همیگفت و میریخت از دیده خون
از آن آتشی کان بدش در درون
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۶ - عاشق شدن شیده پسر افراسیاب بر بانو گشسب در میدان شکار
سر خود به خنجر ببرم کنون
بریزم در این عشق بر خاک خون
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۷ - لاف زدن تمرتاش پیش افراسیاب برای گرفتن بانو گشسب و دلخوش نمودن گرسیوز افراسیاب او را
سراسر سرا پرده پر موج خون
تمرتاش در موج خون سرنگون
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۲۵ - گفتگو کردن پهلوانان ایران در پیشگاه کیکاوس از برای بانوگشسب
نگارنده خرگه نیلگون
برآرنده خیمه بی ستون
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۳۴ - رسیدن نامه نوشاد هندی به نزدیک شاه کیکاوس
دگر آنکه در بیشه مرزغون
یکی گرگ پیدا شده پرفسون
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۳۵ - این چند سخن در باب شکایت روزگار هنگام پیری خود گوید
بگردد بگرداندت سرنگون
به کاری بیابی فریب و فسون
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۳۷ - رفتن فرامرز به هندوستان در شهر نوشاد و پذیره شدن نوشاد وآمدن در شهر به عقب او
که من مغز او زان سرتیرگون
به نیروی یزدان برآرم برون
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۳۸ - رفتن فرامرز به جنگ کناس دیو (و) کشته شدن کناس به دست فرامرز
ازآن صفه و گنبد تیره گون
دل افروز با پهلوان شد برون
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۴۰ - رفتن فرامرز به جنگ گرگ گویا با بیژن و سوار شدن بیژن برگرگ (و) رفتن در کوه و کشته شدن گرگ به دست بیژن
بدو گفت از ایدر سه روزه برون
یکی بیشه ای نام او مرزغون
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۴۰ - رفتن فرامرز به جنگ گرگ گویا با بیژن و سوار شدن بیژن برگرگ (و) رفتن در کوه و کشته شدن گرگ به دست بیژن
گرفتش به دست دلاور سرون
به دست دگر خنجر آبگون
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۴۴ - رفتن فرامرز رستم به جنگ مار جوشا و کشته شدن مار به دست فرامرز
فرو برد صندوق و هر دو هیون
چو شد مرد جنگی به غار اندرون
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۴۴ - رفتن فرامرز رستم به جنگ مار جوشا و کشته شدن مار به دست فرامرز
ببست آن گرانمایه هر دو هیون
عنان را بپیچید و آمد برون
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۴۴ - رفتن فرامرز رستم به جنگ مار جوشا و کشته شدن مار به دست فرامرز
بلندی تن او دو نیزه فزون
روان از تن تیره اش جوی خون
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۴۴ - رفتن فرامرز رستم به جنگ مار جوشا و کشته شدن مار به دست فرامرز
شدند اندر آن چشمه سار نگون
بکندند رخت و بشستند خون
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۴۵ - رفتن فرامرز و ایرانیان به جنگ کرگدن و کشته شدن کرگدن به دست فرامرز
همه اینچنین تا به هند اندرون
به ایران شمارند خوار و زبون