عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۱۱ - شعر گفتن ربیع ابن عدنان
بگفت این و در گرد میدان بگشت
زمین را بسم فرس در نوشت
عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۱۱ - شعر گفتن ربیع ابن عدنان
بگفت این و در گرد میدان بگشت
زمین را بسم فرس در نوشت
عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۱۱ - شعر گفتن ربیع ابن عدنان
چهل مرد از آن نامداران بکشت
که از کس گه کینه ننمود پشت
عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۱۱ - شعر گفتن ربیع ابن عدنان
همام جهان دیدهٔ گوژپشت
ز حمیت یکی حمله بردش درشت
عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۱۴ - چو شد یار با بارهٔ گام زن
سنانش گذارید از سون پشت
بر آن سان بزاری مر او را بکشت
عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۱۵ - جنگ کردن پسر ربیع با گلشاه
به سینه برش طعنه ای زد درشت
سر نیزه بگذاشت از سوی پشت
عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۱۵ - جنگ کردن پسر ربیع با گلشاه
برو نیز گلشاه دلبر بگشت
چو دو شیر آشفته بر ساده دشت
عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۱۵ - جنگ کردن پسر ربیع با گلشاه
به عشق آن پسر از پدر درگذشت
به یکبارگی سست و بیچاره گشت
عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۱۵ - جنگ کردن پسر ربیع با گلشاه
سر تیغ تیز از وی اندر گذشت
ز مکر کنیزک پسر خیره گشت
عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۲۰ - پیمان بستن ورقه و گلشاه
بشد سوی کانه دو تا کرده پشت
جگر سوخته دل گرفته به مشت
عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۲۱ - رفتن ورقه به یمن
چو یک چند باره بپیمود دشت
جگر خسته گلشاه از او بازگشت
عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۲۳ - بیرون رفتن ورقه از شهر یمن به جنگ کردن
بگفت این سخن واندر آن ساده دشت
زحمیت یکی گرد ورقه بگشت
عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۲۳ - بیرون رفتن ورقه از شهر یمن به جنگ کردن
ز هفت و ز هشت و ز نه درگذشت
همی گشت تا دشت پرکشته گشت
عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۲۸ - مرو را جهازی نکو ساختند
از آن چرخ گردندهٔ گوژپشت
بسی دیده ام روزگار درشت
عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳۵ - رفتن ورقه به شام
هر آنچ از تو خواهد ز بخت و سرشت
ز تلخ و ز شیرین و از خوب و زشت
عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳۶ - دیدن ورقه و گلشاه یکدیگر را
چو یک چند بر حالشان برگذشت
دل ورقه از عشق آشفته گشت