اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵
گر چون مسیح از لطف او بر اوج افلاکیم ما
یک ذره خاکیم از زمین آخر همان خاکیم ما
با آن گل گلزار جان کس نام خود گل چون نهد
حاشا که گوییم این سخن یک مشت خاشاکیم ما
از پرتو شمع ازل گر زنده شد جان چون شرر
[...]
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۶
باز از بویت دل پژمرده در نشوو نماست
معجز عیسا که می گویند بوی آشناست
مردم از این رفتن و باز آمدن بنشین دمی
کان چنین بالا به هر شکلی که می بینم بلاست
گر قدت سروست گلشن جنت بود
[...]
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۳
با یکدم وصلت غم عالم نتوان گفت
صد ساله سخن باتو بیکدم نتوان گفت
ما وصل نجوییم و غم هجر تو خواهیم
وز نازکی خوی تو این هم نتوان گفت
با زخم تو خاموشم و زخمی دگرست این
[...]
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۲
باورم ناید که شد در پوست مجنون سوی دوست
عاشق اندر پوست کی گنجد که بیند روی دوست
کعبه وصل حبیب از راه نومیدی طلب
رانکه زین نزدیکتر راهی نباشد سوی دوست
سجده آرم بر نشان پای او در هر قدم
[...]
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۲۶
جایم بروز واقعه پهلوی او کنید
او قبله من است رخم سوی او کنید
نخلی برآورید بلند و به سایه اش
خاکم بیاد قامت دلجوی او کنید
محراب وار بر سنگ مزار من
[...]
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۲۴
جام وصلت بکف کج نظران نتوان دید
چشم خود در کف دست دگران نتوان دید
کامم این بس که نگاهی کنمت در گذری
بیش ازین کام ز عمر گذران نتوان دید
از رقیبان مشنو لاف خریداری خود
[...]
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۹۲
خوش آنکه تو بازآیی و من پای تو بوسم
در سجده فتم خاک قدمهای تو بوسم
هر جا که تو روزی نفسی جای گرفتی
آنجا روم و گریهکنان جای تو بوسم
در باغ روم بیتو و هر سرو که بینم
[...]
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۹۶
دل کباب از لعل او چون از دلش بیرون کنم
همچو آتشپاره یی چسبیده بر دل چون کنم
ای چو جان جا کرده بر دل گر بتنگی از دلم
خود برون رو جان من من چون ترا بیرون کنم
چرخ بی رحم و تو بد مهر و من از دل در عذاب
[...]
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۲۸
من دردمند و ناتوان او سرکش و خونخواره هم
حالم خراب از جور او کار دل بیچاره هم
هجرش همه محنت بود وصل آتش حسرت بود
نی دوریم طاقت بود نی طاقت نظاره هم
ز آهوی چشم آنجوان این پیر زار ناتوان
[...]
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۸۶
در غنچه چو گل تا بکیی گوش بمن کن
از پرده برون آی و تماشای چمن کن
بگشود دهن با تو سحر غنچه بدعوی
بلبل بصبا گفت که خاکش بدهن کن
مردم ز هوس شب چو سگت پیرهن خود
[...]
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۲۵
تو آب خضری و ما تشنه عاشقان از تو
بیا بیا که صبوری نمی توان از تو
بخشم رفتی و گفتی قیامتم بینی
چه زود رنجی و دیر آشنا فغان از تو
مرنج اگر من دلتنگ سینه بشکافم
[...]
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۴۲
ای عاشق بی دیده که در عیب منستی
گر ساقی ما را تو ببینی بپرستی
فردا ز تو چون لاله اثر نیست درین باغ
امروز قدح گیر به شکرانه که هستی
چون مرغ چمن چند کنی ناله ز حسرت؟
[...]
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۱ - در مدح شیخ روز بهان
بحری که دلش منبع اسرار نهان است
شطاع جهان شیخ بحق روز بهان است
آن گلبن تحقیق که در مشرب عذبش
صد جوی ز سر چشمه توحید روان است
آن طرفه عروسان که پس پرده غیبند
[...]
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۹ - در تاسف بر مرگ میرزا محمود گوید
آه ازین گردون دون کزوی کسی دلشاد نیست
داد کز بیدادِ او ، هرگز دلی آزاد نیست
سر و نازی گر بر آردهم خود از بیخش کند
هیچ کار چرخ بی بنیاد بر بنیاد نیست
بسکه از مرگ جوانان خانه ویران میکند
[...]