دور از درت به تیغ نه از بهر جان شدم
اندیشه از ملال تو کردم از آن شدم
پایم ندید رفتن ازان در چو راندی ام
گویی گداختم همه تن تا روان شدم
بس در پی وصال تو میگشتم و نشد
اکنون تو دست گیر که من ناتوان شدم
چندان براهت آمده ام دمبدم که دی
میآمدی تو من ز خجالت نهان شدم
دیدم هلاک خویش چو اهلی بچشم خویش
اول نظر که صید تو نا مهربان شدم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عشق و ناامیدی خود سخن میگوید. او به خاطر دوری معشوقش دچار درد و رنج شده و دلی پر از اندوه دارد. شاعر به تلاشی که برای رسیدن به وصال معشوقش کرده، اشاره میکند و از ناکامیهایش در این راه مینالد. او در راه معشوق بسیار سفر کرده اما به دلیل خجالت، نتوانسته خود را نشان دهد. در نهایت، او خود را در تنگنا میبیند و از معشوق درخواست کمک میکند. شاعر با بیان حسرت و درد ناشی از عشق، به وضعیت بغرنج خود اشاره میکند.
هوش مصنوعی: دور از در تو به خاطر عشق و نه برای حفظ جانم، به تیغ (زخمی شدن) تن دادهام و به خاطر غم و اندوه تو، به فکر و اندیشه افتادهام.
هوش مصنوعی: وقتی چشمم از در خروجی دور شد و رفتن را ندیدم، گویی تمام وجودم را در آتش گذاشتهای و شعلهور شدم.
هوش مصنوعی: من مدتها برای رسیدن به تو تلاش کردم و موفق نشدم. حالا که خسته و ناتوان شدهام، به یاریام بیا.
هوش مصنوعی: من به اندازهای به دنبال تو آمدهام که هر لحظه در فکر تو هستم، و زمانی که تو میآمدی، من به دلیل شرمندگیام پنهان میشدم.
هوش مصنوعی: دیدم که به خاطر عشق و دلباختگی، دچار آسیب و زوال شدم. در نخستین نگاه به تو، مثل صید جدیدی که به دام افتاده، متوجه شدم که تو با من بیمحبت هستی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای عشق بی نشان ز تو من بی نشان شدم
خون دلم بخوردی و در خورد جان شدم
چون کرمپیله، عشق تنیدم به خویش بر
چون پرده راست گشت من اندر میان شدم
دیگر که داندم چو من از خود برآمدم
[...]
هر چند پیر و خستهدل و ناتوان شدم
هر گَه که یادِ رویِ تو کردم جوان شدم
شکرِ خدا که هر چه طلب کردم از خدا
بر مُنتهایِ همَّتِ خود کامران شدم
ای گُلبُن جوان بَرِ دولت بخور که من
[...]
گر چون برنج پیر و چو نان ناتوان شدم
هر گه که بوی قلیه شنیدم جوان شدم
پالوده داشتم هوس اکنون هزار شکر
«بر منتهای همت خود کامران شدم .»
اسرارها که در دل گیپا نهاده اند
[...]
تا از هوای مغبچگان ناتوان شدم
در دیر خاک درگه پیر مغان شدم
خاک ره من اهل نظر سرمه میکنند
زاندم که خاک درگه آن آستان شدم
پیرانه سر اگر نه جوانیست در سرم
[...]
تا در طریق عشق تو من جان فشان شدم
بی جان شدم ولیک جهان در جهان شدم
زان دم که باختم دل و جان در قمار عشق
از هر چه عقل فرض کند، بیش از آن شدم
شهباز همتم چو پر و بال برگشاد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.