سهل است نقد دین و دل گر صرف شد در کوی تو
زانها که گوید جان من جانها فدای روی تو
در بتپرستی کافرم در عشقبازی کجنظر
گر قبله جانم بود غیر از خم ابروی تو
ای نوغزال مشکبو جانم ز بویت تازه شد
گر زنده اند از جان کسان من زنده ام از بوی تو
هرچند از من میرمد آن آهوی چشم سیه
دزدیده می بیند مرا ای من سگ آهوی تو
خلقی ز حسرت مینهد سر بر سر زانوی خود
یارب که باشد کو نهد سر بر سر زانوی تو
ای آفتاب عاشقان باشد که باری بنگرم
شخص نزار خویشرا چون ماه نو پهلوی تو
اهلی که از عکس رخت روشن بود آیینه اش
نقشی نبندد در دلش جز صورت دلجوی تو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آیین تو دل بردن است، ای چشم خلقی سوی تو
خوی تو مردم کشتن است، ای من غلام روی تو
گه جان به بویی می دهم، گه دل به مویی می نهم
کاری ست افتاده مرا با هر خم گیسوی تو
از بس که کویت هیچگه خالی نباشد ز آه کس
[...]
ای دیده ی بخت جهان در آرزوی روی تو
وی قبله ی جان جهان طاق خم ابروی تو
ای نور چشم من صبا آورد بویت سوی ما
عمریست تا جان می دهد مسکین دلم بر بوی تو
تا چند چوگان جفا جانا زنی بر جان ما
[...]
داری به جان من کمین ای من کمین هندوی تو
خوی تو گر هست این چنین صد جان فدای خوی تو
گه بر در بتخانه ام گه در حریم خانقه
القصه گردم در به در دایم به جست و جوی تو
بادا ز زخم ناوکت در سینه صد روزن مرا
[...]
سایم همه شب روی خود بر خاک دور از روی تو
باشد شبی ای سیمتن آسایم از پهلوی تو
دورم من و نزدیک تو نتوانم از ضعف آمدن
کاهم ز غم باشد مرا بادی رساند سوی تو
تا بر زبان دیگری نام تو باری نگذرد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.