گنجور

ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶

 

نسبتی محراب ابرو را به هر محراب نیست

آن چه در دل و آنچه در گل جا کند یک باب نیست

بایدم محنت کشید و از سبب خاموش بود

عالم عشق ست اینجا عالم اسباب نیست

از ملاقات صبا با زلف او چون زلف او

[...]

۶ بیت
ابوالحسن فراهانی
 

ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰

 

مطلب هرکس که بینی مالی و جاهی بود

ترک مال و مطلب دنیا مرا شاهی بود

بخت معذور است گر از حال ما آگاه نیست

خفته را از حال بیداران چه آگاهی بود

می‌کشد یارم به جرم آن که می‌خواهی مرا

[...]

۶ بیت
ابوالحسن فراهانی
 

ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶

 

دل به چین زلف بندم چین ابرو چون بپاید

زآن که چیزی کان نپاید، دل به او بستن نشاید

گفتمش بنشین زمانی تا مگر سیرت به بینم

گفت چون خورشید بنشیند دگر کی رخ نماید

ای که می گویی شبت را روزی از پی هست، یا رب

[...]

۶ بیت
ابوالحسن فراهانی
 

ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲

 

هرگز دل شکسته ما شادمان نبود

جور تو بود اگر ستم آسمان نبود

نقش تو در ضمیر نفس چون فرو برم

هرگز نسیم محرم این گلستان نبود

هرجا که بود مرغ دل ما اسیر بود

[...]

۶ بیت
ابوالحسن فراهانی
 

ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵

 

بحمدالله که در قتلم تعلل کرد گیسویش

به خون من نشد آلوده دیوار و در کویش

شب خود را به زلفش می کنم نسبت وزین غافل

که روزی همچو رویش دارد از پی زلف هندویش

به قصد کشتنم ترکان مژگانش صف اندر صف

[...]

۶ بیت
ابوالحسن فراهانی
 

ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸

 

اگر سوسن صفت بودی زبانی در دهان گل

کسی نشنیدی الا وصف رویش از زبان گل

ندیدم در زمان او کسی را با دل خرم

اگرچه از برای خرمی باشد زمان گل

نه از شوخی رودهر دم به گلزار دگر یارم

[...]

۶ بیت
ابوالحسن فراهانی
 

ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۰

 

من گرفتم آفتاب از چارسو آید برون

روزکی گردد شب ماگرنه او آید برون

زرد رویی ها کشید از رویش امروز آفتاب

من نمیدانم که فردا با چه رو آید برون

بس که زلفش بر زبان می آورم نزدیک شد

[...]

۶ بیت
ابوالحسن فراهانی
 

ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۱

 

گرچه در آینه ممکن نبود جان دیدن

صورت جان ز چه در روی تو نتوان دیدن

من کنم گریه و او خنده کند حاجت نیست

روز باران به چمن رفتن و بستان دیدن

زلف بردار ز رخساره که نیکو نبود

[...]

۶ بیت
ابوالحسن فراهانی
 

ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۳

 

گفتی که پلی بسازی از بهر خدا

از بهر خدا نه بلکه از بهر نمود

رفتی و دو طاق ساختی برنهری

کان نهر به پل پر احتیاجیش نبود

چون ساخته شد به طالع مسعودت

[...]

۶ بیت
ابوالحسن فراهانی
 

ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۰

 

ای که چرخت ندیده است نظیر

در سر چارسوی چار ارکان

تا تو دکان تازه بگشادی

عالم پیر تازه گشت و جوان

من اگر لب به وصف نگشادم

[...]

۶ بیت
ابوالحسن فراهانی