گنجور

وحشی بافقی » دیوان اشعار » مثنویات » سرآغاز

 

گله‌ای دارم از تو و گله‌ای

که نگنجد به هیچ حوصله‌ای

گله‌ای دود در دماغم از آن

گله‌ای باد بر چراغم از آن

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » دیوان اشعار » مثنویات » در گله گزاری و ستایش

 

اهل دارالعباده غیر از شاه

کش خدا دارد از گزند نگاه

کیمیای حیات خسته دلان

خوی زدای جبین منفعلان

چشم حلمش خطای پوش همه

[...]

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » دیوان اشعار » مثنویات » در ستایش ولی سلطان و بکتاش بیگ و قاسم بیگ

 

ای ظفر در رکاب دولت تو

تهنیت خوان فتح و نصرت تو

مسند آرای ملک امن و امان

قهرمان زمان ولی سلطان

تا بشارت زند به فتح تومهر

[...]

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » دیوان اشعار » مثنویات » در ستایش کاخ میرمیران

 

ای مقیمان این خجسته مقام

دور باد از شما غم ایام

بر در این بهشت روحانی

عیش و عشرت کنند رضوانی

زین طربخانه نشاط انگیز

[...]

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » دیوان اشعار » مثنویات » در تاریخ بنای گرمابه

 

طواف درگه پیر حقیقت

اجازت نیست بی‌غسل طریقت

اگر ره بایدت در خلوت خاص

بپرس اول ره حمام اخلاص

معاذاله زهی فرخنده حمام

[...]

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » دیوان اشعار » مثنویات » از نامهٔ پرسوز و گدازی که شاعر شوریده دل به دلدار سفر کردهٔ خود نگاشته است

 

منم با خاک ره یکسان غباری

به کوی غم نشسته خاکساری

چنین افتاده‌ام مگذار غمناک

بیا و ز یاریم بردار از خاک

غبارم را فکن در رهگذاری

[...]

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » دیوان اشعار » مثنویات » در هجو کیدی (یاری) شاعر نما

 

ای کیدی مستراح بردار

دم در کش و شاعری مکن بار

بر حدت طبعم آفرین کن

گر هجو کسی کنی چنین کن

ای ننگ تمام کفش‌دوز‌ان

[...]

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » دیوان اشعار » مثنویات » در هجو کیدی

 

هله کیدی غلام ناقابل

فکر خود کن که کار شد مشکل

تا نمیری نمیشوی آزاد

این غل هجو تو مبارک باد

السلام ای سیاه ساز و نیاز

[...]

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » خلد برین » بخش ۱ - سر آغاز

 

خامه برآورد صدای صریر

بلبلی از خلدبرین زد صفیر

خلدبرین ساحت این گلشن است

خامه در او بلبل دستان زن است

بلبل این باغ پرآوازه باد

[...]

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » خلد برین » بخش ۲ - آغاز سخن

 

طرح نوی در سخن انداختم

طرح سخن نوع دگر ساختم

بر سر این کوی جز این خانه نیست

رهگذر مردم دیوانه نیست

ساخته‌ام من به تمنای خویش

[...]

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » خلد برین » بخش ۳ - در سپاسگزاری

 

فرض بود بر همه شکر و سپاس

شکر و سپاسی نه به حد قیاس

شکر و سپاسی که خدا را سزد

خالق ما، رازق ما را سزد

رازق ما آن که به خوان نعم

[...]

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » خلد برین » بخش ۴ - حکایت

 

اهل دلی ترک جهان کرده بود

ز اهل جهان روی نهان کرده بود

رفته و در زاویه‌ای ساخته

وز همه آن زاویه پرداخته

آمده سیر از تک و پوی همه

[...]

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » خلد برین » بخش ۵ - حکایت

 

پادشهی بود ملایک سپاه

بر فلک از قدر زدی بارگاه

در حرمش پرده نشین دختری

اختر سعدی و چه سعد اختری

زلف کجش حلقه کش گوش ماه

[...]

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » خلد برین » بخش ۶ - حکایت

 

نادره گویی ز سخن گستران

نادره در سلک زبان آوران

رفت یکی روز خطایی بر او

تاختن آورد بلایی بر او

والی ملکش به غضب پیش خواند

[...]

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » خلد برین » بخش ۷ - حکایت

 

جاهلی از گنج خرد تنگدست

آرزوی گنج به دل نقش بست

در طلب گنج به ویرانه‌ها

بود سراسیمه چو دیوانه‌ها

رفت یکی روز به ویرانه‌ای

[...]

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » خلد برین » بخش ۸ - حکایت

 

بود سفیهی به سفاهت علم

ساخته محکم به جهالت قدم

داشت یکی لاشه خر پشت ریش

بر تن او زخم ز اندازه بیش

بوی بد زخم تن آن حمار

[...]

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » خلد برین » بخش ۹ - حکایت

 

بی درمی خار کشیدی به پشت

نامده جز آبله هیچش به مشت

بود همین زخم سر نیش خار

آنچه به دست آمدش از روزگار

زخم بسی خار بر اندام داشت

[...]

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » ناظر و منظور » سر آغاز

 

زهی نام تو سر دیوان هستی

ترا بر جمله هستی پیش دستی

زکان صنع کردی گوهری ساز

وزان گوهر محیط هستی آغاز

به سویش دیده قدرت گشادی

[...]

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » ناظر و منظور » دست نیاز به درگاه بی‌نیاز گشودن و از حضرت باری التماس رستگاری نمودن

 

خداوندا گنهکاریم جمله

ز کار خود در آزاریم جمله

نیاید جز خطاکاری ز ما هیچ

ز ما صادر نگردد جز خطا هیچ

ز ما غیر از گنهکاری نیاید

[...]

وحشی بافقی
 
 
۱
۲
۳
۵