عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۳ - نامه فرستادن هیتال شاه به نزد جمهور شاه در مغرب زمین گوید
بهر فیل بر تختی از زر ناب
درخشنده تر از مه و آفتاب
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۴ - شکار رفتن ارژنگ شاه با شهریار گوید
بر افراز آن گر پریدی عقاب
شدی از تف خور همان دم کباب
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۷ - کشتن عباس هامان پسر هیتال شاه را گوید
که از دشمن ایمن بود گاه خواب
چنین تا برآمد ز که آفتاب
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۱۱ - رزم شهریار بافرانک و اظهار عاشقی فرانک گوید
بیفکند خنجر ز کف کامیاب
تذروی برون شد ز چنگ عقاب
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۱۵ - رسیدن شهریار بطلایه هیتال شاه و شکستن و رفتن پیش ارژنگ شاه گوید
ببارید ارژنگ از دیده آب
بدو گفت ای پهلو کامیاب
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۱۵ - رسیدن شهریار بطلایه هیتال شاه و شکستن و رفتن پیش ارژنگ شاه گوید
چنین تا بیامد ز کوه آفتاب
بزد دزد شب راه سلطان بخواب
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۱۷ - برگشتن هر دو لشکر از همدیگر و آوردن شهریار جمهور رابه پیش ارژنگشاه گوید
برافکند مرجانه از رخ نقاب
جهانجو رخی دید چون آفتاب
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۱۷ - برگشتن هر دو لشکر از همدیگر و آوردن شهریار جمهور رابه پیش ارژنگشاه گوید
بدین گونه آمد سرکامیاب
نشستند با هم مه و آفتاب
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۱۸ - شناختن شهریار مرجانه جادو را گوید
دمش باز دارد زرفتار آب
به بندد ز افسون دم آفتاب
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۱۹ - رسیدن نامه هیتال شاه بارژنگ شاه گوید
به پیش سپه آمد او با شتاب
بر شاه آمد بهنگام خواب
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۲۰ - جواب نامه نوشتن ارژنگشاه به هیتالشاه گوید
چو فردا کشد تیغ تیز آفتاب
غو کوس سازد تهی سر ز خواب
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۲۱ - گرفتن عاس شهریار را و بردن پیش هیتال شاه گوید
بدی تشنه برداشت چون سر ز خواب
بزد دست برداشت آن ظرف آب
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۲۱ - گرفتن عاس شهریار را و بردن پیش هیتال شاه گوید
یکی داستان زد به بچه عقاب
که ایمن ز دشمن مشو گاه خواب
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۲۹ - رفتن نسناس زنگی به رزم او گوید
دگر روز چون سرکشید آفتاب
تهی شد سرنامداران ز خواب
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۳۴ - صف آرائی هیتال با ارژنگ شاه در برابر همدیگر
سنانها بدست سیاهان بتاب
نموده چو در شب ز گرد(و)ن شهاب
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۳۵ - رها شدن شهریار از بند هیتال شاه گوید
چو روز دگر سرکشید آفتاب
سر باج گیر اندر آمد ز خواب
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۳۷ - بردن شهریار شنگاوه را به پیش ارژنگ شاه گوید
رخی گشت پیدا بزیر نقاب
چنان چونکه از زیر ابر آفتاب
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۴۶ - رزم شهریار با نقابدار زرد پوش
یکی دختری دید چون آفتاب
که گردد نمایان ز زیر نقاب
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۴۹ - رفتن شهریار به پای قلعه سراندیب گوید
چو آمد به برج فلک آفتاب
سرهندی شب درآمد ز خواب