گنجور

 
عثمان مختاری

چنین پاسخ نامه گردید زود

که جز رزم نبود دگر هیچ سود

چو فردا سر از خواب دوشین کشم

سپه بار دیگر بدین کین کشم

درآیم به میدان هیتال شاه

یکی رزم سازم درین کینه گاه

به بینیم تا بر که باشد سپهر

سپهر بلند فروزنده مهر

فرستاده آن نامه بگرفت برد

به نزدیک هیتال با وی سپرد

و زین روی ارژنگ فرمود کوس

نوازند هنگام بانگ خروس

که فردا کمر کینه را بسته ام

که از رزم هیتال دلخسته ام

چو فردا کشد تیغ تیز آفتاب

غو کوس سازد تهی سر ز خواب

یکی رزم سازیم در کینه گاه

که از خون زند موج دریا به ماه

بگفت این و شد زی سراپرده شاه

بخوابید بر تخت آن نیکخواه

سپهدار آمد به خرگاه باز

بخوابید بر تخت زر سرفراز