سرآینده دهقان چنین یاد کرد
چو این از ره داد بنیاد کرد
که عاس آن جفاپیشه نابکار
دل آکنده از کینه شهریار
نداد او بمن دخت هیتال را
سپردم به او من دز مال را
کنون شد سپهبد ورا خوستار
بمن کی گزارد ورا شهریار
همان به که او را به بند آورم
بچاره به خم کمند آورم
ببرم برم پیش هیتال شاه
به هدیه شب تیره از این سپاه
چو او را برم پیش شه بسته دست
ببخشد مرا شاه کوس و . . .
بگفت این و زی خیمه شیر رفت
نهفته بد آن خیمه چون تیر رفت
جهانجوی را خفته در خواب دید
بر تخت او کوزه آب دید
بدان کوزه بر داروی هوش بر
فرو ریخت آن ریمن چاره گر
زمانی به یکسوی آرام کرد
چنین از پی شیر نر دام کرد
زمانی چه شد گرد بیدار گشت
ز بس خفته در خواب بیدار گشت
سر زلف دلدارش آمد بیاد
بپیچید بر خود چو سنبل ز باد
بدی تشنه برداشت چون سر ز خواب
بزد دست برداشت آن ظرف آب
چو خورد آب از آن کوزه بیهوش گشت
بیفتاد بر جای بیتوش گشت
فرو جست عاس از کمینگه چو شیر
فرو بست دست کو شیرگیر
بدوش افکنید ببردش چو باد
شب تیره نزدیک هیتال شاد
بدربان شه گفت شه را بگوی
که آمد همان آب رفته بجوی
جهانجوی عاس آمد آن شیر زوش
یکی هدیه دارد پی شه بدوش
سیه پوش رفت و به شه این بگفت
ز شادی چو بشنید چون گل شکفت
طلب کرد مر عاس را در زمان
بشد تا بر تخت آن بدگمان
زمین را ببوسید گردآفرین
نهاد آن سرافراز را بر زمین
هم اندر زمان بندهای گران
نهادند بر پایش آهنگران
کشیدند مانند شیرش به بند
نبد آگه از بند آن ارجمند
یکی داستان زد به بچه عقاب
که ایمن ز دشمن مشو گاه خواب
چه آمد بهوش آن یل ارجمند
سرپای خود دید در زیر بند
بدو گفت هیتال کای زابلی
دلیری شیرافکن کابلی
هم اکنونت بردار کین آورم
تو را ز آسمان بر زمین آورم
همه کشورم شد ز دست تو پست
سر نام من دست چنگم شکست
سپهبد بدو گفت کای بدکنش
ز کشتن به من بر مزن سرزنش
ازین سرزنش کی مرا غم بود
مرا کینه جوئی چه رستم بود
تهمتن بدین خون شود خواستار
چه این بشنود از یلان سوار
بعاس آن زمان گفت هیتال شاه
به نزد یلان و سران سپاه
از ایدر ببر برکش او را بدار
که او را سر آمد همی روزگار
وزیر پسندیده با شاه گفت
که شاها خرد کن بتدبیر جفت
مکش مرد را تا سرانجام کار
پشیمانی آرد بدین کارزار
کسی را که باشد نیا پور زال
کشی مر روا نیست نیکو سکال
تهمتن بدین کین چه بندد کمر
جهان سازد از کینه زیر و زبر
دگر آن که جمهور زرین کلاه
به بند است در دست ارژنگ شاه
مر او را نگهدار اکنون به بند
که بند آید از شهریاران پسند
ترا دشمن ارژنگ شاه است بس
کزین سان بدین کینه گاهست بس
مر او را چه از کین در آری ز پای
ازآن پس چنان کن که زیبد ز رای
چه بشنید شاه این پسند آمدش
که زینگونه دشمن ببند آمدش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این متن، دهقان در مورد وضعیت خود و دختری که به او سپرده شده، صحبت میکند. او از کینه و دشمنی عاس که دختری به نام هیتال را به او نداد و او را به فریب و دزدی متهم کرد، نگران است. تصمیم میگیرد که عاس را بگیرد و او را به شاه هیتال تحویل دهد به عنوان هدیه برای جلب خوشنودی. دهقان باغی از خواب خوابش را میبیند که در آن عالم روحانی در حال گرفتن آب از کوزهای است، اما پس از نوشیدن آن بیهوش میشود و عاس از کمینش او را به بند میکشاند و به سوی هیتال میبرد.
در ادامه، هیتال با خشم به عاس میگوید که او را به زمین خواهد آورد و متوجه میشود که عاس درگیر کینهجویی است. اما وزیر به شاه توصیه میکند که عاس را نجات دهد و او را نکشد، چون فرزند زال است و کشتن او ممکن است پیامدهای وخیمی داشته باشد. شاه به این توصیه توجه میکند و تصمیم میگیرد که عاس را در بند نگاه دارد و از کشتن او اجتناب کند.
هوش مصنوعی: دهقان به آینده اشاره میکند و میگوید که وقتی این موضوع را بررسی کرد، بنیادی را بنا نهاد.
هوش مصنوعی: عاشق کسی است که آن ظالم بیرحم، دلش پر از کینه نسبت به پادشاه است.
هوش مصنوعی: شخصی که به او اعتماد کرده بودم، به من کمکی نکرد و دختر هیتال را به او سپردم. اما او در نهایت به من خیانت کرد و مال من را دزدید.
هوش مصنوعی: اکنون سردار او به من نیازمند است، چه کسی او را به عنوان فرمانروا بر میگزیند؟
هوش مصنوعی: بهتر است که او را در دام محبت بگیرم و به حال خود رهایش نکنم.
هوش مصنوعی: میخواهم به حضور هیتال شاه بروم و در شب تاریک، از این لشکر هدیهای بیاورم.
هوش مصنوعی: وقتی که او را به حضور پادشاه میآورند و دستش را میبندند، پادشاه به من لطفی میکند و عطایی به من میدهد.
هوش مصنوعی: شیر به او گفت که از خیمه بیرون رفت و در خیمه دیگر پنهان شد، مانند تیری که به سوی هدف میرود.
هوش مصنوعی: شخصی که به دنبال حقیقت و جهانی بزرگ است، را در خواب دید که در تختی نشسته و در کنار او یک کوزه آب وجود دارد.
هوش مصنوعی: بدان که آن کوزه، که پر از داروی حکمت و فراست بود، به دست آن دکتر ماهر شکسته شد.
هوش مصنوعی: روزی به سمت آرامش رفت و به دنبال یک شیر نر دام پهن کرد.
هوش مصنوعی: زمانی پیش آمد که یکبار خواب زدهها بیدار شدند و پس از مدتها خوابیدن، به هوش آمدند.
هوش مصنوعی: موهای دلبرش به یادش آمد و همچون سنبل، به خاطر وزش باد بر خود پیچید.
هوش مصنوعی: بدی مانند کسی است که پس از خواب بیدار شده و میخواهد عطش خود را رفع کند. او با دست به سمت ظرف آبی میرود تا آب بنوشد.
هوش مصنوعی: وقتی که از آن کوزه آب نوشید، بیهوا و ناگهان بیهوش شد و بر زمین افتاد.
هوش مصنوعی: عاصی از کمینگاه بیرون آمد و مانند شیری که شکار را در چنگ گرفته، دستش را بست.
هوش مصنوعی: این بیت به تصویر کشیدن لحظهای است که چیزی را بر دوش میاندازند و به سمت جلو میبرند، مثل اینکه در دل شب تاریک، همراه با نسیم، به سوی شادی و سرزندگی حرکت میکنند. احساساتی از جمله پویایی و امید به زندگی در این نوشته به وضوح حس میشود.
هوش مصنوعی: به نگهبان درگاه پادشاه گفت که به او بگوید که همان آبی که رفته است، حالا باید دوباره به جوی برگردد.
هوش مصنوعی: شخصی که در جستجوی دنیا و موفقیت است، به عنوان یک شیر شجاع و نیکوکار میآید و هدیهای را برای پادشاه به همراه دارد.
هوش مصنوعی: زنی با لباس سیاه به دربار شاه رفت و به او گفت که از شادی خبر خوبی دارد. وقتی شاه این خبر را شنید، لبخند زد و شادمان شد، مانند گلی که شکوفا میشود.
هوش مصنوعی: در زمانهای قدیم، شخصی عازم شده بود تا از نیکوکارانی که مورد شک و تردید بودند، درخواست کمک کند و به دنبال آنها برود.
هوش مصنوعی: زمین را بوسه دهید، زیرا خالق بزرگ آن، این شرف و عزت را به انسان ارزانی داشته است.
هوش مصنوعی: در آن زمان، آهنگران با بالا بردن سختیها و چالشها، بار سنگینی بر دوش او قرار دادند.
هوش مصنوعی: آنها مانند شیر قدرتمند را در بند کشاندند، اما از ارزش و مقام این بند آگاه نبودند.
هوش مصنوعی: یکی از داستانها دربارهی یک بچه عقاب است که به او گفته میشود نباید در برابر دشمن، حتی در هنگام خواب احساس امنیت کند. این هشدار به او میآموزد که باید همیشه بیدار و هوشیار باشد.
هوش مصنوعی: یک شخصیت برجسته و شجاع متوجه شد که در حالی که هشیار است، خود را در زندان یا در وضعیت سختی میبیند.
هوش مصنوعی: هیتال به او گفت که تو از زابل هستی و دارای دلیری و شجاعت مانند شیر که در کابل است.
هوش مصنوعی: همین الان کاری کن که من تو را از آسمان به زمین بیاورم.
هوش مصنوعی: تمام سرزمینم به خاطر تو در حالت زبونی و ذلت شده و نام من به خاطر تو به زیر آمده و از من دور شده است.
هوش مصنوعی: سپهبد به او گفت: ای آدم بدکار، به خاطر کشتن، مرا سرزنش نکن.
هوش مصنوعی: از این سرزنشها و انتقادات، برای من هیچ نگرانی وجود ندارد. من از کینهتوزی دیگران احساس رنجش نمیکنم؛ چه، من به اندازه رستم قدرت و شجاعت دارم.
هوش مصنوعی: توانایی مردی مانند تهمتن به گونهای است که اگر بخواهد، برای رسیدن به حقایق و عدالت، از دلیران و سواران باخبر میشود و از آنها یاری میطلبد.
هوش مصنوعی: در آن زمان، بعاس به شاه هیتال گفت که به نزد قهرمانان و فرماندهان سپاه برود.
هوش مصنوعی: از زحمت و ستوه او کم کن و او را نگهدار، زیرا زمان او به پایان رسیده است.
هوش مصنوعی: وزیر مورد علاقه با شاه گفت که ای شاه، با اندیشه و تدبیر راهی برای یارگیری مناسب پیدا کن.
هوش مصنوعی: مرد را تا وقتی که به پایان کار میرسد، نکش، زیرا این کار او را به پشیمانی میافتاند.
هوش مصنوعی: کسی که نیا جدش زال کشی است، شایسته نیست که به کار نیکو و خوب بپردازد.
هوش مصنوعی: تهمتن با این انتقام خود، چگونه کمربندش را محکم میبندد و جهان را به خاطر کینهای که در دل دارد، دگرگون میکند.
هوش مصنوعی: به عنوان یک تفسیر، این عبارت به توصیف کسانی میپردازد که تحت سلطه و قدرت یک فرمانروا قرار دارند و نشان میدهد که آنها به گونهای به کنترل و فرمانروایی او وابستهاند. این افراد به نوعی به نشان و نماد مقام و موقعیت خود اشاره دارند.
هوش مصنوعی: حالا او را به دقت نگهدار، زیرا در این وضعیت میتوان به محبوبیت و رضایت فرمانرواها دستیافت.
هوش مصنوعی: دشمنی تو با ارژنگ شاه به حدی است که این کینه در دل او عمیق است.
هوش مصنوعی: اگر به او از کینهتوزی خود آسیب برسانی، پس باید بعداً به گونهای رفتار کنی که شایسته باشد و مناسب با عقل و درایت باشد.
هوش مصنوعی: شاه از این خبر خوشنود شد که دشمن به این شکل و قیافه در بند آمده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.