امیر شاهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴
ای دل ایام هجر شد بنیاد
رو، که مرگ نُوَت مبارک باد
دل سوزان من ز آه من است
چون چراغی نهاده در ره باد
آنچنانم به یاد تو مشغول
[...]
امیر شاهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۷
ای خوش آن شب که به بالین من آن ماه رسد
شمع در دست به کاشانهام آن شاه رسد
وعده وصل به ماهی شد و ماهی عمریست
بخت آن کو که مرا عمر به یک ماه رسد
دل در آن چاه ذقن ماند، بگو با سر زلف
[...]
امیر شاهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۱
یار خط بر روی زیبا میکشد
سبزه بر گلبرگ رعنا میکشد
ماه را دامی ز عنبر مینهد
لاله را داغی ز سودا میکشد
سنبل از سودای مشکین کاکلش
[...]
امیر شاهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۲
جان به یاد تو یاد کس نکند
دل ز غم خوردن تو بس نکند
به فراق تو خو کنم ناچار
بختم ار با تو همنفس نکند
اگر این بار جان برم ز غمت
[...]
امیر شاهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۴
آن یار خشم رفته که با ما بجنگ بود
دی سنبلش ز تاب می آشفته رنگ بود
ای واعظ، ار حدیث تو ننشست در ضمیر
عیبم مکن، که گوش بر آواز چنگ بود
عمری چو خاک، بر سر کویت شدم مقیم
[...]
امیر شاهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۲
هر که کوی تو ساخت مسکن خویش
خون خود میکند بگردن خویش
دانه خال پیش رخ بنمای
تا گل آتش زند به خرمن خویش
شمع، پروانه را بسوخت، ولیک
[...]
امیر شاهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۳
بر طرف مهت غالیه خم به خم است این
یا بر ورق لاله ز سنبل رقم است این؟
گفتی که: فلان هم ز سگانست در این کوی
ای من سگ کوی تو، چه لطف و کرم است این
عمری به سر این مرحله پیمودم و آخر
[...]
امیر شاهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۴
ای شمع رخسار ترا، تابی به هر کاشانهای
وی زآفتاب روی تو، گنجی به هر ویرانهای
گر عاشقی در کوی تو باید، من تنها بسم
نشنودی آخر جان من، کز خانهای دیوانهای
خواهم متاع جان به کف، گرد سرت گردم شبی
[...]
امیر شاهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۶
از سبزه رعنا خطی بر روی گلگون میکشی
جان را به زنجیر بلا در ورطهٔ خون میکشی
تا عقل دیوانه شود، عنبر بر آتش مینهی
یا خود به بالای شکر خط بهر افسون میکشی؟
ای دل چو عاشق گشتهای، ناله مکن از آه خود
[...]
امیر شاهی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶
واعظی بود بر سر منبر
لب به وعظ و به پند بگشاده
گفت: هر مرد را بود به بهشت
چند حور لطیف، آماده
عورتی پیر از آن میان برخاست
[...]