آن یار خشم رفته که با ما بجنگ بود
دی سنبلش ز تاب می آشفته رنگ بود
ای واعظ، ار حدیث تو ننشست در ضمیر
عیبم مکن، که گوش بر آواز چنگ بود
عمری چو خاک، بر سر کویت شدم مقیم
آخر ز رهگذار تو بادم بچنگ بود
فرهاد را ز میوه شیرین، حلاوتی
روزی نشد که لایق دیوانه سنگ بود
تیغ از چه بود بر صف دلها کشیدنت؟
با لشکر شکسته چه حاجت به جنگ بود؟
شاهی سیاه نامه شد و رند و عشقباز
بگذاشت نام زهد ریایی، که ننگ بود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساسات عاشقانه و درگیریهای روحی شاعر میپردازد. شاعر از یار خود که رازی در دلش دارد و با او در جنگ است، یاد میکند. او به شنیدن وعظهای جامعه و انتقادات از طرف دیگران پاسخ میدهد و این انتقادات را نادیده میگیرد. شاعر در عشق خود به یار، سالها به فراق و دوری از او پرداخته و همچنان در انتظار وصال است. در بخشهای دیگر، او به داستان فرهاد و شیرینی عشق و همچنین نقدی به ریاکاری و زهد ظاهری میپردازد. در نهایت، شاعر به شکستها و تناقضها در عشق و زندگی اشاره میکند.
هوش مصنوعی: دوستی که به خاطر خشم و درگیری از ما دور شده، وقتی به یاد او میافتم، شاخسار زیبایش با همان حالتی که شاداب و پرطراوت بود، رنگش به هم ریخته و نگران به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: ای واعظ، اگر سخنان تو در دل من نشیند و تأثیر نگذارد، عیبجویی نکن، چرا که گوش من به صدای دلنواز چنگ توجه دارد.
هوش مصنوعی: سالها همچون خاک در کنار خیابان تو زندگی کردم، اما در نهایت از روزگار تو، باد مرا به دام انداخت.
هوش مصنوعی: فرهاد هرگز نتوانست از میوه شیرین لذت ببرد، چون عاشق سنگی بود که مناسب دیوانگیاش بود.
هوش مصنوعی: چرا قلبها را با تیغ زخم زدی؟ وقتی لشکری از افراد شکستخورده داری، چه نیازی به جنگ وجود دارد؟
هوش مصنوعی: یک حاکم یا پادشاه سرد و جدی، به نوعی از زندگی رندانه و عاشقانه روی میآورد و عنوان عبادت و تقوا را کنار میگذارد، زیرا آن را شرمآور میداند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
رفت آنکه روز ما ز ستم تیره رنگ بود
واندوه را بنزد دل ما درنگ بود
وان شد که گفتی از در و دیوار روزگار
خورشید تیغ آخته با ما بجنگ بود
وان عهد شد که چون گل رعنا بخون دل
[...]
امشب دلم به فکر دهان تو تنگ بود
وز صبح با خیال خودم تیر جنگ بود
از نالهام نوا به دل عاشقان رسید
قانون عشق چون دل ما را به چنگ بود
بر جان و دل چو لشکر حسن تو تاختند
[...]
باز آمد و ز عربده شرمنده رنگ بود
مایل به آشتیّ و پشیمان ز جنگ بود
ای حسرت از دلم برو امروز، کان گذشت
کاین خوان تنگ عیش بر امید تنگ بود
آخر کبوتر حرم التفات شد
[...]
امشب گل شکفتگی ما دو رنگ بود
نقل شراب، پسته ی خندان تنگ بود
ساقی ز چهره آینه بر روی بزم داشت
مطرب ز پنجه، شانه کش زلف چنگ بود
گل از حجاب لاله رخان حال غنچه داشت
[...]
امشب غبار نالهٔ دل سرمه رنگ بود
یا رب شکستشیشهٔ من از چه سنگ بود
از کشتنم نشد شفقی طرف دامنی
خونم درپن ستمکده نومید رنگ بود
تا صاف گشت آینه خود را ندیدم ام
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.