گنجور

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۵

 

ای جهان‌افروز دلبر ای بت خورشیدفش

فتنهٔ عشاق شهری، شمسهٔ خوبان کش

گاه آن آمد که از وصل تو بستانیم داد

زین جهان حیله‌ساز و روزگار کینه‌کش

باده‌ای خواهیم تلخ و مجلسی سازیم نغز

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۲۰

 

با من ز دریچه‌ای مشبک دلکش

از لطف سخن گفت به هر معنی خوش

می‌تافت چنان جمال آن حوراوش

کز پنجرهٔ تنور نور آتش

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۲۳

 

چون نزد رهی درآیی ای دلبر کش

پیراهن چرب را تو از تن درکش

زیرا که چو گیرمت به شادی در کش

در پیرهن چرب تو افتد آتش

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۲۴

 

نی آب دو چشم داری ای حورافش

زان روی درین دلست چندین آتش

بی باد تکبر تو ای دلبر کش

با خاک سر کوی تو دل دارم خوش

سنایی
 

سنایی » طریق التحقیق » بخش ۶۶ - خسر الدنیا و الآخرة ذلک هو الخسران المبین

 

همه معشوقه‌ایست عاشق کش

عاشق او خرد ندارد و هش

سنایی
 
 
۱
۲
۳