جوانی شمع ره کردم که جویم زندگانی را
نجستم زندگانی را و گم کردم جوانی را
کنون با بار پیری آرزومندم که برگردم
به دنبال جوانی کوره راه زندگانی را
به یاد یار دیرین کاروان گم کرده را مانم
که شب در خواب بیند همرهان کاروانی را
بهاری بود و ما را هم شبابی و شکر خوابی
چه غفلت داشتیم ای گل شبیخون خزانی را
چه بیداری تلخی بود از خواب خوش مستی
که در کامم به زهر آلود شهد شادمانی را
سخن با من نمی گوئی الا ای همزبان دل
خدایا با که گویم شکوه بی همزبانی را
نسیم زلف جانان کو که چون برگ خزان دیده
به پای سرو خود دارم هوای جانفشانی را
به چشم آسمانی گردشی داری بلای جان
خدا را بر مگردان این بلای آسمانی را
نمیری شهریار از شعر شیرین روان گفتن
که از آب بقا جویند عمر جاودانی را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به مرور زمان و جوانی خود میپردازد. او از آرزوی بازگشت به جوانی و زندگی پرنشاط صحبت میکند، ولی در عین حال، احساس گمشدگی و حسرت نیز دارد. او به یاد دوستان و یاران قدیمیاش میافتد و از خواب خوش جوانی و شادابی خود یاد میکند. شاعر به بیتوجهی به لحظههای خوب زندگی اشاره میکند و به تلخی بیداری از خواب خوش اشاره میکند. او از تنهایی و فقدان همدم و همزبانی سخن میگوید و در نهایت، با یادآوری شادی و زیباییهای زندگی، ابراز میکند که دریافته است نباید از لحظات خوب غافل شود و در پی جاودانگی باشد.
هوش مصنوعی: در دوران جوانی تلاش کردم تا زندگی واقعی را بیابم، اما در این جستجو نه تنها موفق نشدم به زندگی دست پیدا کنم، بلکه جوانیام را نیز گم کردم.
هوش مصنوعی: اکنون که به سن پیری رسیدهام، آرزو دارم که دوباره به دوران جوانی بازگردم و مسیر زندگی را دوباره طی کنم.
هوش مصنوعی: به یاد دوستی قدیمیام، مثل کاروانی که گم شده، در دل شب در خواب همراهان یاری را میبینم.
هوش مصنوعی: در یک بهار زیبا، ما هم جوان و شاداب بودیم و در لذت و خوشی غرق شده بودیم. چقدر از غافل بودن خود ناراحتیم که بیخبر از آمدن سرما و پاییز بودیم.
هوش مصنوعی: بیداری از خواب شیرین و خوشی که در آن غرق در شادی بودم، به شدت تلخ و ناگوار بود. این بیداری مانند زهر بر کامم نشسته و لذت را از من گرفته است.
هوش مصنوعی: ای دل، تنها با تو میتوانم حرف بزنم. خدایا، به که شکایت کنم از تنهایی و نداشتن همزبانی؟
هوش مصنوعی: کجاست آن نسیم موهای محبوب که مثل برگهای پاییز، من به عشق او چشم به راهی دارم؟
هوش مصنوعی: چشمهای تو به رنگ آسمان مانند است و جاذبهای دارد که جان من را به خطر میاندازد. لطفاً این زیبایی آسمانی را از من نگیرید.
هوش مصنوعی: شعر زیبا و دلنشین تو باعث نمیشود که از دنیا بروی، بلکه همچنان زندگیات را ادامه میدهد و به دنبال زندگی ابدی و پایدار هستی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
جهان دانش و معنی ، شهاب الدّین تویی آنکس
که چشم عقل کم بیند ، چو تو بسیار دانی را
ز رای سالخوردت دان ، شکوه بخت برنایت
مربّی آنچنان پیری، سزد جوانی را
ز قحط مردمی عالم ، چنان شد خشک لب تا لب
[...]
عطارد مشتری باید، متاع آسمانی را
مهی مریخچشم ارزد، چراغ آن جهانی را
چو چشمی مقترن گردد بدان غیبی چراغ جان
ببیند بیقرینه او قرینان نهانی را
یکی جانِ عجب باید که داند جان فدا کردن
[...]
نظر از جانب ما کن زکات زندگانی را
دلی ده باز ما را صدقة جان و جوانی را
به بوسی از سرم کردن توانی دفع صفرا را
به بویی از دلم بردن توانی ناتوانی را
چه بادش گر به دلداری دمی با بی دلی داری
[...]
کجا بودی که امشب سوختی آزرده جانی را
به قدر روز محشر طول دادی هر زمانی را
سئوالی کن ز من امروز تا غوغا به شهر افتد
که اعجاز فلانی کرده گویا بی زبانی را
به هر جنسی که می گیرند اخلاص و وفا خوب است
[...]
از آن چشمی که میداند زبان بیزبانی را
نکویان یاد میگیرند طرز نکتهدانی را
به نزد آنکه باشد تنگدل از دست کوتاهی
درازی عیب میباشد قبای زندگانی را
نمیخواهی که زخمت را به مرهم احتیاج افتد
[...]
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۱۹ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.