اشکش چکید و دیگرش آن آبرو نبود
از آب رفته هیچ نشانی به جو نبود
مژگان کشید رشته به سوزن ولی چه سود
دیگر به چاک سینه مجال رفو نبود
دیگر شکسته بود دل و در میان ما
صحبت به جز حکایت سنگ و سبو نبود
او بود در مقابل چشم ترم ولی
آوخ که پیش چشم دلم دیگر او نبود
حیف از نثار گوهر اشک ای عروس بخت
با روی زشت زیور گوهر نکو نبود
اشکش نمیمکیدم و بیمار عشق را
جز بغض شربت دگری در گلو نبود
آلوده بود دامن پاک و به رغم عشق
با اشک نیز دست و دل شستشو نبود
از گفتگو و یاد جفا کردنم چه سود
او بود بیوفا و در این گفتگو نبود
ماهی که مهربان نشد از یاد رفتنی است
عطری نماند از گل رنگین که بو نبود
آزادگان به عشق خیانت نمیکنند
او را خصال مردم آزادهخو نبود
چون عشق و آرزو به دلم مرد شهریار
جز مردنم به ماتم عشق آرزو نبود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از درد و رنج عاطفی خود صحبت میکند. او به اشکها و غمهایش اشاره دارد و میگوید که دیگر نشانی از عشق و زیبایی در زندگیاش نیست. دلش شکسته و هیچ امیدی به بهبود و ترمیم ندارد. یاد معشوقش تنها حسرت و ناراحتی به وجود میآورد، و او در مواجهه با عشق، تنها از سردی و بیوفایی یاد میکند. شاعر به این نتیجه میرسد که عشق و آرزوها به پایان رسیدهاند و تنها مانده، درد و اندوه است. عشق واقعی را در دیگران نمیبیند و در نهایت به مرگ و ماتم عشق فکر میکند.
هوش مصنوعی: اشک او بریخت و دیگر آن آبرو را نداشت، چون از آب رفته، هیچ نشانی در جوی نبود.
هوش مصنوعی: چشمهای معشوقه مانند رشتهای به سوزن کشیده شدهاند، اما چه فایدهای دارد؟ دیگر هیچ فرصتی برای ترمیم زخمهای سینهام وجود ندارد.
هوش مصنوعی: دل دیگر تحمل نداشت و صحبتهای ما جز داستان سنگ و سبو چیز دیگری نبود.
هوش مصنوعی: او در جلوی چشمهای من بود، ولی افسوس که در دل من دیگر او را نمیدیدم.
هوش مصنوعی: بسیار تأسفبرانگیز است که اشکهای ارزشمند خود را برای کسی نثار کنی که زیبایی و ارزش ندارد، همچون عروسی با چهره زشت که با زیورهای قیمتی تزئین شده است.
هوش مصنوعی: من هیچ اشکی نمیریختم و بیمار عشق تنها بغضی در گلویم بود و هیچ نوشیدنی دیگری نداشتم.
هوش مصنوعی: دامن پاک به خاطر آلودگیها ناخوشایند شده و با وجود عشق، حتی با اشک هم نتوانسته است آن را بشوید یا پاک کند.
هوش مصنوعی: از صحبت و یادآوری کینه و خیانت چه نفعی برای او دارد؟ او بیوفا بوده و در این گفتوگو حاضر نیست.
هوش مصنوعی: ماهی که همیشه محبت و مهربانی نداشته باشد، فراموش میشود. مانند گلی که رنگ و زیبایی دارد، اما چون بویی از آن به مشام نمیرسد، اثری از آن نمیماند.
هوش مصنوعی: آزادگان به عشق وفادارند و خیانت نمیکنند، بنابراین این شخص ویژگیهای خوبی که مختص انسانهای آزاد و با وجدان است را ندارد.
هوش مصنوعی: عشق و آرزو در دلم روان و زندهاند، اما تنها چیزی که در این شرایط میتوانم انجام دهم، مرگ است. در این وضعیت چیزی جز غصه و اندوه برای عشق و آرزو ندارم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
ترکی که جست و جوی دل من جز او نبود
او را دلی نبود که در جست و جو نبود
دامن کشید از من خاکی بسان گل
گویی کش از بهار وفا هیچ بو نبود
شمشیر مهر زد به من بی دل و برید
[...]
دل کز تو شد بریده کم از سنگ و رو نبود
پیوند روح بود به تو انس و خو نبود
مهر تو ناگهان به سر آمد سبب نداشت
هجر تو اتفاق فتاد آرزو نبود
ناسازی نزاکت طالع سبو شکست
[...]
ای خضر هر که مست شراب جنون بود
حاشا که در متابعت رهنمون بود
دور از تو ذره ذرهٔ من دشمن همند
سوهان استخوان تنم موج خون بود
جام فلک تهی است مدام از می مراد
[...]
دوشم، به اهل بزم سر گفتگو نبود
من در خمار بودم و، می در سبو نبود
پرسید: در دل تو ندانم چه آرزوست؟!
غافل که در دلم بجز این آرزو نبود!
جرم سگ تو نیست، گرت شب نبرد خواب
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۱۰ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.