ترکی که جست و جوی دل من جز او نبود
او را دلی نبود که در جست و جو نبود
دامن کشید از من خاکی بسان گل
گویی کش از بهار وفا هیچ بو نبود
شمشیر مهر زد به من بی دل و برید
شمشیر نیک بود، بریدن نکو نبود
بفریفت مر مرا به سخنهای دلفریب
ورنه دل مرا سر هر گفت و گو نبود
در حیرتم که یارب، از او بود این کرم
با خود به جای او دگری بود، او نبود
با او نبود آنک چنانها همی نمود
با آنک می نمود چنانها جز او نبود
خسرو بساز با شب تنهائی فراق
گر گویمت که شمع کجا رفت، کاو نبود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری عاشقانه است که بیانگر محبت و دلتنگی شاعر برای محبوبش است. شاعر در جستجوی دلباخته خود تنها او را میبیند و دیگران را نادیده میگیرد. او احساس میکند که محبوبش به مانند گلی سرشار از زیبایی و لطافت است، اما در عین حال، او را از خود دور کرده و تنها گذاشته است. شاعر به نوعی تلخی جدایی را به تصویر میکشد و از کرم و محبت محبوبش متعجب است، چرا که در حقیقت او را نمیتواند پیدا کند. در این ابیات، شاعر از درد فراق و تنهایی خود میگوید و با حسرت به یاد میآورد که شمعی که روشنایی بخش دلش بود، دیگر در کنار او نیست.
هوش مصنوعی: عشقی که من دنبال آن بودم تنها او بود و او نیز دلش در پی کسی نرفته بود.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد شخصیت سخن در این بیت از سختیها و تلخیهای زندگی شکایت دارد. او به نوعی از دامن خاکی خود، که نماد ناپایدار بودن و عدم ثبات است، یاد میکند و میگوید که هیچ بویی از وفاداری و زیبایی بهاری در زندگیاش استشمام نمیشود. به عبارت دیگر، او احساس میکند که در زندگیاش خبری از عشق و وفا نیست و این موضوع او را ناراحت میکند.
هوش مصنوعی: شمشیر محبت بر دل بیدلم فرود آمد و آن را برید. اگرچه برش شمشیر خوب بود، اما قطع رابطه محبت خوب نبود.
هوش مصنوعی: با حرفهای جذابش مرا فریب داد، وگرنه دل من طاقت هر صحبت و گفتوگویی را نداشت.
هوش مصنوعی: من در شگفتم که چطور این لطف و احسان از طرف او بود، در حالی که به جای او فرد دیگری حضور داشت و او آنجا نبود.
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به ارتباطی خاص اشاره میکند که بین خود و معشوقش وجود دارد. او میگوید که هیچکس دیگری مانند او نیست و همه زیباییها و ویژگیهای او تنها در وجود او پیدا میشود. در واقع، شاعر به یگانگی و منحصر به فرد بودن معشوقش تأکید میکند و به این معنا که هیچ چیز نمیتواند جای او را در دل و ذهنش بگیرد.
هوش مصنوعی: ای خسرو، شب تنهایی و فراق را تحمل کن. اگر از من بپرسی که شمع کجا رفته، باید بگویم که او در اینجا نیست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دل کز تو شد بریده کم از سنگ و رو نبود
پیوند روح بود به تو انس و خو نبود
مهر تو ناگهان به سر آمد سبب نداشت
هجر تو اتفاق فتاد آرزو نبود
ناسازی نزاکت طالع سبو شکست
[...]
ای خضر هر که مست شراب جنون بود
حاشا که در متابعت رهنمون بود
دور از تو ذره ذرهٔ من دشمن همند
سوهان استخوان تنم موج خون بود
جام فلک تهی است مدام از می مراد
[...]
دوشم، به اهل بزم سر گفتگو نبود
من در خمار بودم و، می در سبو نبود
پرسید: در دل تو ندانم چه آرزوست؟!
غافل که در دلم بجز این آرزو نبود!
جرم سگ تو نیست، گرت شب نبرد خواب
[...]
اشکش چکید و دیگرش آن آبرو نبود
از آب رفته هیچ نشانی به جو نبود
مژگان کشید رشته به سوزن ولی چه سود
دیگر به چاک سینه مجال رفو نبود
دیگر شکسته بود دل و در میان ما
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.