گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

ترکی که جست و جوی دل من جز او نبود

او را دلی نبود که در جست و جو نبود

دامن کشید از من خاکی بسان گل

گویی کش از بهار وفا هیچ بو نبود

شمشیر مهر زد به من بی دل و برید

شمشیر نیک بود، بریدن نکو نبود

بفریفت مر مرا به سخنهای دلفریب

ورنه دل مرا سر هر گفت و گو نبود

در حیرتم که یارب، از او بود این کرم

با خود به جای او دگری بود، او نبود

با او نبود آنک چنانها همی نمود

با آنک می نمود چنانها جز او نبود

خسرو بساز با شب تنهائی فراق

گر گویمت که شمع کجا رفت، کاو نبود

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
نظیری نیشابوری

دل کز تو شد بریده کم از سنگ و رو نبود

پیوند روح بود به تو انس و خو نبود

مهر تو ناگهان به سر آمد سبب نداشت

هجر تو اتفاق فتاد آرزو نبود

ناسازی نزاکت طالع سبو شکست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از نظیری نیشابوری
جویای تبریزی

ای خضر هر که مست شراب جنون بود

حاشا که در متابعت رهنمون بود

دور از تو ذره ذرهٔ من دشمن همند

سوهان استخوان تنم موج خون بود

جام فلک تهی است مدام از می مراد

[...]

آذر بیگدلی

دوشم، به اهل بزم سر گفتگو نبود

من در خمار بودم و، می در سبو نبود

پرسید: در دل تو ندانم چه آرزوست؟!

غافل که در دلم بجز این آرزو نبود!

جرم سگ تو نیست، گرت شب نبرد خواب

[...]

شهریار

اشکش چکید و دیگرش آن آبرو نبود

از آب رفته هیچ نشانی به جو نبود

مژگان کشید رشته به سوزن ولی چه سود

دیگر به چاک سینه مجال رفو نبود

دیگر شکسته بود دل و در میان ما

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه