شکفتهام به تماشای چشم شهلایی
که جز به چشم دلش نشکفد تماشایی
وگر به دیدهٔ دل رخصت تماشا داد
ز هر کرانه تجلّی کند به سیمایی
جمال پردگی جاودانه ننماید
مگر به آینه پاکان سینه سینایی
رواق چشم که یک انعکاس او آفاق
محیط نه فلکش زورقی به دریایی
دلی که غرق شود در شکوه این دریا
به چشم باز رود در شگفت رؤیایی
به چشم او که خود از لامکان گشوده کمین
چه جای پست و بلند و نهان و پیدایی
بخواندم به نهیب و براندم به لهیب
چه ماه مشتعل و شاهد معمایی
به قدر خواستنم نیست تاب سوختنم
به اسم عاشقم و اسم بیمسمایی
جز این امید ندانم که خو کنم به خیال
مرا که نیست به دیدار یار، یارایی
نه هر صلیب به گردون شود مگر زاید
دوباره از دم روحالقدس مسیحایی
مسیح نیز نیابد مجال سیر فلک
نبسته بال و پر از چوبهٔ چلیپایی
سواد زلف تو و سر جاودانه تست
که جلوه میکند از هر سری به سودایی
چه طایریست دلم کآشیان نمیبندد
مگر به نخلهٔ طوری و شاخ طوبایی
به خاکپای تو ای سرو برکشیده من
که سر فرود نیاوردهام به دنیایی
به طُرّهٔ تو که طومار کارنامهٔ من
تراز سنجر و طغرل کنی به طغرایی
به زیر سایه سروم به خاک بسپارید
که سرسپارده بودم به سرو بالایی
مرا به نقش و نگار سفینه حاجت نیست
چه زیوریست زیادی به روی زیبایی
صدای حافظ شیراز بشنوی که رسید
به شهر شیفتگان شهریار شیدایی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به زیبایی و جذابیت چشمان محبوبش پرداخته و بیان میکند که تنها با دیدن باطن او میتوان واقعیات را مشاهده کرد. او زیبایی را مرتبط با روح پاک و دلهای بیآلایش میداند و تاکید میکند که جمال واقعی در آینه دلهای پاک نمایان میشود. شاعر در تعابیری زیبا از شگفتیهای عشق و جذابیت آن میگوید و میافزاید که عشقش فراتر از خواستههایش است. او همچنین به محدودیتهای دنیوی اشاره میکند و تمایل دارد تا در دنیای خیال و عشق محبوبش زندگی کند. در نهایت، شاعر با اشاره به حافظ و شهر شیراز، عشق و زیبایی را به تفکر و احساسات عمیق مرتبط میکند.
هوش مصنوعی: من در تماشای چشمان زیبا و جذابی شکفتهام که فقط دل خودش میتواند زیباییاش را واقعی ببیند.
هوش مصنوعی: اگر دل اجازه دهد که با چشمانش ببیند، از هر طرف جلوهای خواهد داشت که مانند یک چهره زیبا نمایان میشود.
هوش مصنوعی: زیبایی واقعی همیشه تنها در دلهای پاک و خالص بازتاب پیدا میکند.
هوش مصنوعی: رواق چشم، جایی است که یک تصویر یا بازتاب از او در آن دیده میشود؛ مانند اینکه فلک (آسمان) به عنوان یک قایق در دریایی بزرگ قرار دارد.
هوش مصنوعی: دل کسی که در زیبایی و عظمت این دریا غرق شود، با چشمانی باز به دنیایی شگفتانگیز سفر خواهد کرد.
هوش مصنوعی: چشم او که از نظر سطحی و مکانی فراتر است، به چیزهایی مانند جایگاههای پایین و بلند و مخفی و آشکار چه نیازی دارد؟
هوش مصنوعی: با صدای بلند صدا زدم و با شدت او را راندم، چه ماهی که در آتش میسوزد و چه راز عجیبی در آن نهفته است.
هوش مصنوعی: نمیتوانم به اندازهای که میخواهم عشق بورزم، زیرا تاب و توان سوختن را ندارم. البته با این حال، نام عاشق بودن را بر خود دارم، اما در واقعیت بیثمر و بدون حقیقت به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: من هیچ امیدی ندارم جز اینکه به تخیلاتم پناه ببرم، چرا که دوستندیدنی ندارم که به دیدارش بتوانم امیدوار باشم.
هوش مصنوعی: هر صلیبی که در آسمان قرار گیرد، فقط زمانی معنای واقعی و ارزشمند پیدا میکند که بهوسیله روحالقدس مسیحی دوباره زنده شود و تحولی عمیق در آن ایجاد شود.
هوش مصنوعی: حتی مسیح هم نمیتواند به دور جهان سفر کند، زیرا از چوب صلیب به پرواز در نیامده و محدودیتهایی دارد.
هوش مصنوعی: رنگ و زیبایی موهای تو به گونهای است که همیشه در خاطرها میماند و از هر چهرهای جلوهای زیبا و دلنشین بیرون میآورد.
هوش مصنوعی: دل من همچون پرندهای است که فقط در درختان خاص و عالی nesting میکند و به جایگاههای دیگر اهمیت نمیدهد.
هوش مصنوعی: به پای تو ای سرو بلند قامت، من که هیچگاه سر به زیر نیاوردهام برای چیزی در دنیا.
هوش مصنوعی: با موهای تو میتوانی کارنامهٔ زندگیام را همانند بزرگان تاریخ زیبا و برجسته کنی و موجب افتخار من شوی.
هوش مصنوعی: به زیر سایه درخت سروی، بدنم را به خاک بسپارید، چون من عشق و ارادت ویژهای به همان درخت بلند داشتم.
هوش مصنوعی: من به طرح و نقوش زیبای کشتی نیازی ندارم، زیرا چه زیوری بر روی زیبایی طبیعی میافزاید؟
هوش مصنوعی: صدای حافظ را بشنو که به شهر عاشقان و دیوانگان رسیده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
گرفتمت که رسیدی بدانچه میطلبی
گرفتمت که شدی آنچنان که میبایی
نه هر چه یافت کمال از پیش بود نقصان
نه هر چه داد، ستد باز چرخ مینایی؟!
بزلف مشکی، جانا، بچهره دیبایی
چو تو نباشد، دانم، کسی بزیبایی
مرا تو گویی: در هجر من شکیبا شو
کرا بود ز چنین صورتی شکیبایی ؟
زبان ببندی و هر ساعت از حدیث مرا
[...]
بر من آمد دوش آن در چشم بینائی
ز بهر جستن تدبیر رای فردائی
هرآنچه داشت بدل راز پیش من بگشاد
بلی چنین سزد از یکدلی و یکتائی
چه گفت گفت بخواهم شدن ز تو یکچند
[...]
کریم بار خدایا به ما توبه شائی
غریب نیست اگر بر همه ببخشائی
اسیر و عاجز و بیچاره و گنهکاریم
نهاده گوش به امر تو تا چه فرمائی
به درگه تو چه خیزد ز ما و طاعت ما
[...]
بزرگوارا در انتظار بخشش تو
نمانده است مرا طاقت شکیبائی
سه چیز رسم بود شاعران طامع را
نخست مدح و دوم قطعه تقاضائی
اگر بداد سوم شکرا اگر نداد هجا
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.