گنجور

 
ابن یمین

ساقیا موسم آنست که می نوش کنیم

محنت گردش ایام فراموش کنیم

خیز چون در چمن افتاد ز بلبل غلغل

قلقل بلبله را یک نفسی گوش کنیم

دوستکامی همه با یار کلهدار خوریم

عیش در سایه آن سرو قبا پوش کنیم

در ده آن رطل گران تا سبک از قوت می

عقل را واله و سرگشته و مدهوش کنیم

از سر ما نرود تا بقیامت مستی

گر می از ساغر لعل لب تو نوش کنیم

تا بکی دیگ هوس از پی مهمان خیال

بر سر آتش سودای تو پر جوش کنیم

روزها دست زدیم از غم عشقت بر سر

بامیدی که شبی با تو در آغوش کنیم

کسوت حسن چو بر قد تو آراسته اند

تا قیامت علم عشق تو بر دوش کنیم

خیز با ابن یمین شاد بعشرت بنشین

تا نشاط و طرب امروز به از دوش کنیم