گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
اسیر شهرستانی

از بسکه خورد نیش خموشی بیان ما

خون شد به رنگ غنچه زبان در دهان ما

فیض هوای شوق جهانگرد بیشتر

پرواز می کند چو هما استخوان ما

جایی که خاک معرکه پرواز می کند

گردی که بر نخاسته از جا نشان ما

شد استخوان سینه سطرلاب امتحان

داغ تو بود اختر هفت آسمان ما

کس در حیات ما نشد آگه ز راز او

آیینه هما نشود استخوان ما؟

پرواز ما به بال و پر بی تعلقی است

گیرد اگر هوای قفس آشیان ما

تیرش چو آتش از دل فولاد می جهد

بازوی ضعف قبضه گرفت از کمان ما

الفت به هر دیار که باشد غریب نیست

وحشت به جان رسیده ز دست زبان ما

پندارم آب برده هوای بهار را

برگ خزان لخت دل است آشیان ما

رفتار کبک یافته هر نقش پا اسیر

در رهگذار جلوه سرو روان ما