به تغافل اگرم چشم تو رسوا نکند
راز پنهان مرا ورد زبانها نکند
هیچ غم نیست که از ما همه عالم ببرند
تیغ مژگان تو قطع از ما نکند
شده ام زخمی طفلی که چو از من گذرد
زیر لب خندد و از شرم تماشا نکند
دارد امید هماغوشی خاک قدمی
دیده من که به خورشید بغل وا نکند
شرر اشک ز آتشکده دل داریم
چشم ما تکیه به سرمایه دریا نکند
گر بود سلسله زلف تو در دست اسیر
عمر صد خضر به یک موی تو سودا نکند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دلم از لعل تو یک بوسه تمنا نکند
که جفای تو مرا دیده چو دریا نکند
این چنین بیدل و بیچاره که ماییم امروز
کس ندانم که جفا داند و بر ما نکند
بوسهای گر بربودم ز لبت طیره مشو
[...]
آنک هرگز نظری با من شیدا نکند
نتواند که مرا بی سر و بی پا نکند
دوش می گفت که من با تو وفا خواهم کرد
لیک معلوم ندارم که کند یا نکند
اگر آن حور پری رخ بخرامد در باغ
[...]
از چه رو لعل تو درمان دل ما نکند
چون دلم غیر رخت میل به هر جا نکند
چه کنم با دل سرگشته ی بی آرامم
کز جهان غیر لبت هیچ تمنّا نکند
گوید آن یار جفاپیشه وفا با تو کنم
[...]
از تماشای تو کس منع دل ما نکند
صورت خوب که بیند؟ که تماشا نکند
پیش ما دار فنا مرتبه معراج است
جز شهید غمت این مرتبه پیدا نکند
پر مکن عیب سیه رویی خورشید پرست
[...]
رفع دلتنگی من نشأه صهبا نکند
هیچ کس غنچه پیکان به نفس وا نکند
از سپر، تیر قضا روی نمی گرداند
سیل از خانه در بسته محابا نکند
گر شود دامن پیراهن یوسف صد چاک
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.