شکفتن در ریاض خاطرم بیکار میماند
گل از یاد بهارم در طلسم خار میماند
خموشی بس که کاهیده است مغز استخوانم را
سخن از ناتوانی بر لب اظهار میماند
پریشان نغمهای زان طره بر تار نفس دارم
زبان از حرف میافتد سخن از کار میماند
نبیند چشم بد حرزی به بازوی وفا بندم
غبارم در سر کوی کسی بسیار میماند
بهار عیشفرسایی شکار مطلبآرایی
خمار جانگداز و حسرت بسیار میماند
نمیفهمم زبان اینقدر افسانهپیرایی
گره در خاطر تسبیح یا زنّار میماند
اسیر از دودمان من چراغ شعله روشن شد
در آتش گر نباشم سوختن بیکار میماند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بیا کامشب به جان بخشی به زلف یار میماند
جمال ماه نورافشان بدان رخسار میماند
به گرد چرخ استاره چو مشتاقان آواره
که از سوز دل ایشان خرد از کار میماند
سقای روح یک باده ز جام غیب درداده
[...]
تمام عمر با اسلام در داد و ستد بودم
کنون میمیرم و از من تب زنار می ماند
ز اسباب جهان حسرت به دنیادار میماند
ز گل آخر به دست گلفروشان خار میماند
به آزادی توانگر شو که در ایام بیبرگی
همین سرو و صنوبر سبز در گلزار میماند
سبکمغزان بزم خاک معذورند در مستی
[...]
ازین حسرت که دور از دامن دلدار میماند
ز شیون پنجهٔ دستم به موسیقار میماند
درین گلشن کسی را چون امید عافیت باشد؟
که رنگ گل به رنگ مردم بیمار میماند
بهای باده را پیر مغان گر جنس میگیرد
[...]
دو زلفت ای صنم چون عقرب جرار میماند
شکنج طره خم در خمت چون مار میماند
به صیادی چون آهوی دو چشمت میشود مایل
دو ابروی کجست چو نخنجر خونخوار میماند
به گلزار جمال بیمثالت بستهام دل را
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.