ازین حسرت که دور از دامن دلدار میماند
ز شیون پنجهٔ دستم به موسیقار میماند
درین گلشن کسی را چون امید عافیت باشد؟
که رنگ گل به رنگ مردم بیمار میماند
بهای باده را پیر مغان گر جنس میگیرد
نه سر چون صبح مستان را و نه دستار میماند
سخن در وصف زلفش خیزد از روی سخن، آری
حدیث طرهٔ خوبان به حرف مار میماند
تماشای گلم بیاو سلیم از بس خلد بر دل
نگه در چشم خونبارم به نوک خار میماند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر احساس حسرت و دوری از محبوب را بیان میکند. شاعر با استفاده از تصاویری مرتبط با گل و گیاه به بیان درد و غم ناشی از جدایی میپردازد. او اشاره میکند که در این دنیا، امید و عافیت همچون گلهای بیمار به نظر میرسد و زیبایی و لذتها در شرایطی که محبوب دور است، معنای خود را از دست میدهند. همچنین، اشاره به باده و شوق مستان نشاندهندهٔ این است که حتی لذتهای معمول نیز تحت تأثیر غم جدایی رنگ باختهاند. در نهایت، تماشای گل بدون حضور محبوب خود دردآور است و مانند خاری در دل میماند.
هوش مصنوعی: به دلیل ناراحتی از اینکه از حضور محبوبم دور هستم، احساس تنهایی و بیکسی میکنم و این دردی که در من ایجاد شده، شبیه به بازی کردن با ساز موسیقی است که شاید نتواند احساسات واقعیام را منتقل کند.
هوش مصنوعی: آیا در این باغ کسی هست که به امید سلامتی زندگی کند؟ چرا که رنگ گلها شبیه حال و روز آدمهای بیمار است.
هوش مصنوعی: پیر مغان وقتی بهای شراب را میگیرد، نه به سر خوشی و مستی مستان نگاه میکند و نه به ظاهر و پوشش.
هوش مصنوعی: این جمله میگوید که وقتی درباره زیبایی زلف محبوب صحبت میشود، این سخن به قدری دلنشین و جذاب است که شبیه به سخنان زیبا و فریبندهای میماند که مار از خودش صادر میکند. به عبارت دیگر، توصیف زلف محبوب آنقدر زیباست که میتوان آن را با زیباترین و فریبندهترین کلمات مقایسه کرد.
هوش مصنوعی: تماشای زیباییام بدون محبوبم مثل این است که باغ بهشت به قلبم نگاه کند، اما چشمانم همچنان به خاطر درد و اشک، به سرخی میگراید و احساس میکنم مانند نوک خار میماند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بیا کامشب به جان بخشی به زلف یار میماند
جمال ماه نورافشان بدان رخسار میماند
به گرد چرخ استاره چو مشتاقان آواره
که از سوز دل ایشان خرد از کار میماند
سقای روح یک باده ز جام غیب درداده
[...]
تمام عمر با اسلام در داد و ستد بودم
کنون میمیرم و از من تب زنار می ماند
ز اسباب جهان حسرت به دنیادار میماند
ز گل آخر به دست گلفروشان خار میماند
به آزادی توانگر شو که در ایام بیبرگی
همین سرو و صنوبر سبز در گلزار میماند
سبکمغزان بزم خاک معذورند در مستی
[...]
شکفتن در ریاض خاطرم بیکار میماند
گل از یاد بهارم در طلسم خار میماند
خموشی بس که کاهیده است مغز استخوانم را
سخن از ناتوانی بر لب اظهار میماند
پریشان نغمهای زان طره بر تار نفس دارم
[...]
دو زلفت ای صنم چون عقرب جرار میماند
شکنج طره خم در خمت چون مار میماند
به صیادی چون آهوی دو چشمت میشود مایل
دو ابروی کجست چو نخنجر خونخوار میماند
به گلزار جمال بیمثالت بستهام دل را
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.