اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۱

لاله به کف جام دمیدن گرفت

سبزه سر زلف رسیدن گرفت

جشن گل و عید بیابان رسید

هر که دلی داشت دویدن گرفت

وحشتم این بار ز جا کنده بود

دل سر زنجیر رمیدن گرفت

ذره و خورشید به آهنگ زد

پاس ادب گوش شنیدن گرفت

جام جم آیینه شهرت گداخت

حیرت ما ساغر دیدن گرفت

تا سخن لعل لبی گفت اسیر

آب گهر شور چکیدن گرفت