گنجور

 
نظیری نیشابوری

هرکس شهید آن مژه های درازنیست

در شرع بر جنازه آن کس نماز نیست

محمود را گرچه جهان زیر خاتمست

جایی بهش ز گوشه چشم ایاز نیست

شه را چو پرده از رخ شاهد برافکنند

چشمش سوی خراج خطا و طراز نیست

معذورم ار ضعیف و جگر خسته مانده ام

در عرصه ای پرم که بجز شاهباز نیست

عاشق وفا نماید و معشوق سرکشی

حسن از حجاب خالی و عشق از نیاز نیست

دایم کمان کشی به کمان گه نشسته است

آن طاق ابرو از گره فتنه باز نیست

گو غمزه خشمگین شو و گو ناز کینه ورز

یک شیوه بی کرشمه عاشق نواز نیست

ما را چه اعتبار و اثر با وجود توست

جایی که جلوه کرد حقیقت مجازنیست

یار از غرور مست و «نظیری » به خود اسیر

بیچاره دل که هیچ کسش چاره ساز نیست

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode